افغانستان لانه امن برای گسترش تفکر تندروانه
نویسنده: محمدعلی حسینی
تفکر تندروانه در قالب منش و کنش یکی از مسایل مهم امنیتی جهان امروز است، به گونهای که گسترش آن بخش کلانی از ادبیات امنیتی جهان را به خود معطوف داشته که حوزههای مختلفی از قبیل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را تحت تاثیر قرار میدهد. مروری بر پیدایش و گسترش این تفکر در طول چند دهه اخیر بوده و از میانههای دهه ۱۹۶۰ به وجود آمدهاند. هر چند نقش قدرتهاي بیگانه در شکلدهی و مسیر این نوع تفکر در منطقه غیر قابل انکار است؛ اما علل و عوامل موفقیت آنها در راهاندازي این جریانها، وابسته به عواملی داخلی همچون سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و تاریخی است که در دل سرزمینهاي این منطقه قابل بررسی و مطالعه میباشد.
ساختار جغرافیایی جنوب آسیا و پیشنه فرهنگی و تمدنی آن به واسطه گذرگاهی بودن و نقش ارتباطی آن، حالت سیال و دینامیک داشته است که سبب گردیده است بیشترین تغییرات، برخوردها و درگیريها از جمله شکلگیری تفکر تندروانه را در طول تاریخ این منطقه به همراه داشته باشد. تفکر تندروانه و گرایش به خشونت و افراطیگری از جمله پدیدههایی است که بیشترین تهدید را علیه صلح و امنیت بینالمللی در سالهای اخیر رقم زده و جامعه بینالمللی را دستخوش دگرگونی و چالش نموده است. پس از حادثه یازده سپتامبر بود که خطر گسترش اقدامات تروریستی و تندروانه به طور جدی مورد توجه کشور های جهان قرار گرفت.
گروههای بسیاری براساس اعتقادات و برداشتهای مذهبی خود، اقدامات خشونت آمیز و تروریستی را مرتکب میشدند، اما در دوره مدرن، پس از کم رنگ شدن ایدههایی مانند حقوق الهی شاهان و ظهور اندیشههای ناسیونالیستی، تروریسم بیشتر بر پایه آنارشیسم و سیاستهای انقلابی شکل گرفت. با این حال از سال ۱۹۸۰، فعالیتهای تروریستی با انگیزههای بنیادگرایانه مجدداً رشد پیدا کرد که کانون اصلی آن در آسیا کشور پاکستان و هندوستان بودند که بعداً به افغانستان نیز سرایت کرد. بنابراین شرایط و ویژگیهای افغانستان به گونهای است که بسترها و زمینههای لازم را برای پیدایش، رشد و گسترش آن فراهم کرده است.
در سالهای اخیر شکلگیری و گسترش فعالیتهای تروریستی از بین مناطق مختلف جهان، افغانستان بیشتر از سایر مناطق با پدیده تروریسم و افراطیگری دست و پنجه نرم میکند. ظهور طالبان و همکاری این گروه با گروههای تروریستی دیگر مانند القاعده، داعش و بسیاری دیگر از گروههای تروریستی و افراطی در این منطقه به عنوان مثال موجودیت گروههای دهشتافگن تحریک طالبان پاکستانی، لشکر طیبه، جهنگوی و کشته شدن ایمن الظواهری در افغانستان بعد از روی کار آمدن این گروه خود شاهد این مدعا است.
حدود 250 سال از تاریخ شکلگیری افغانستان به عنوان دولت - ملت میگذرد اما وجود تفکر تندروانه و بنیادگرا همواره مانع از استقرار نظام با حاکمیت پایدار شده و جامعه با وجود این نوع تفکر خسارات جبران ناپذیر را متقبل گردیده است. شاید بتوان گفت آنچه امروزه افغانستان را در منطقه و جهان معرفی میکند مساله به اصطلاح «اسلامگرایی افراطی»، «بنیادگرایی دینی» و «اسلام طالبانی» است. این نوع اندیشه ریشه در همین جغرافیای خاص افغانستان و سیاستهایی متأثیر از آن دارد.
با تهاجم اتحاد شوروی به این کشور، جنگ بین مجاهدین و حکومت کمونیستی وابسته به شوروی شروع و تا ۱۹۸۹ استمرار یافت. باسقوط حکومت کمونیستی، مجاهدین اسلامگرا در فاصله سال های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۶ حکومت را تشکیل دادند. در فاصاله سال های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۲ و از سال ۲۰۲۱ بدین سو افغانستان شاهد استبدادیترین، مخوفترین شکل حکومت و عصر قرون وسطایی با حاکمیت طالبان (رژیم تمامیت خواهانه امارت اسلامی افغانستان بود.
روی کار آمدن طالبان در افغانستان و کاربرد خشونتهای گسترده از سوی آنها و نیز از سوی نیروهای اسلامگرای غیر بومی حامی آنها نظیر سازمان القاعده که در حادثه یازده سپتامبر به اوج خود رسید. طالبان نظام مبتنی بر ساختار جغرافیای فرهنگی کشور افغانستان است که با استفاده از تمامی پتانسیلهای قومی و قبیلهای و ساختار عشیرهای مردم افغانستان در عمق جامعه افغانستان رسوخ کرده است و امروزه به مساله پیچیده در جهان اسلام و جهان تبدیل شده است.
از این رو؛ طالبان را میتوان «مولود نامبارك سیاست های استعماری و جنگ نیابتی در این کشور» دانست که با دامن زدن به تبلیغات دروغین مذهبی در این کشور به آمال خود مشروعیت و تاسیس امارت به رسمیت ببخشد. این گروه با داشتن نوعی هژمونی سنتی و اقتدارگرا، با شیوهای کاملاً غیردموکراتیک همراه با ظلم، اختناق و فساد، بی عدالتی و انحصارطلبی، آسوده بر گرده جامعه حکمرانی مینماید. تراژدی غمبار منازعه داخلی، فاجعه ناامنی و تروریسم، سخت ترین شرایط را برای این کشور پدید آورده و چشم انداز امنیت و توسعه را دور از دسترس ساخته است. دورنمای ناامیدکننده، توسعه نیافتگی، آوارگی و فرار مغزها و گسترش افراطیگری از پیامدهای سنگین سایه گستری جنگ درون کشوری در این کشور محسوب میگردد.
طی چندین دهه گذشته افغانستان برخاسته از بحران های داخلی، رقابت های سیاسی و ایدئولوژیکی منطقهای و مداخله قدرت های فرامنطقهای کانون پیدایش و گسترش اندیشه های افراطی گرایانه شده که وجود این نوع تفکر افغانستان را درگیر جنگ و ناامنی کرده و آنرا به جولان گاه گروه های مسلح داخلی برای کسب قدرت تبدیل کرد و معادله پیچیدهای را در این کشور رقم زد. گروه تروریستی که امروزه در سرتاسر افغانستان گسترش یافته و فرصت های مناسبی برای رشد و گسترش تفکر تندروانه و سازمان های تروریستی القاعده و داعش فراهم ساخته که نگرانی های زیادی در افغانستان، منطقه و جهان شده است. زیرا بیثباتی در این کشور علاوه بر ناامنی در سطح منطقه باعث گسترش این تفکر تندروانه در سطح جهان شده است.
بعد از به قدرت رسیدن و روی کار آمدن دوباره طالبان بر اساس مذاکرات توافقی دوحه و سلطه این گروه بر افغانستان، سبب رشد و گسترش بیشتر از پیش اندیشهها و رفتارهای تندروانه شده است. در این دوره بیشتر از هر زمان دیگر، بسترِ رشد و گسترش این تفکر مساعد گردیده و پخش آن در جهان خواهد شد، زیرا طالبان با امکانات بسیار وسیع که در اختیار شان قرار داده شده است، به گونه سازمانیافته به ترویج اندیشههای تندروانه خود میپردازند.
گروههای مختلف تروریستی از سراسر جهان بعد از روی کار آمدن دوباره طالبان در این کشور حضور گسترده پیدا کردهاند و با خیال آسوده به فعالیتهای تروریستیشان ادامه میدهند. فراهم شدن بستر رشد و گسترش اندیشههای بنیادگرایانه طالبانی، در واقع فراهم شدن میدان برای گروههای تروریستی و جنگهای نیابتی است. باید گفت که طالبان تنها گروه تروریستی با اندیشه و تفکر تندروانه است که در حال حاضر جغرافیای مشخص و امکانات بسیار مجهز و عصری در اختیار دارند که این امر سبب شده است تا آنها با خیال راحت اهداف شان را دنبال کنند. پیامد چشمپوشی بر فعالیتهای تندروانه طالبان، افغانستان پر از تروریست، عقب مانده، خشونتزا، زنستیز و ضد آزادی خواهد بود که به درد سر بزرگ برای همه کشورها مبدل خواهد شد.
سازمانهای مربوطه این گروه تلاش میکند تا مراکز آموزشی دینی را در تمام مناطق این کشور ایجاد کنند تا از این طریق به تفکر تندروانه و تروریستی خود با خیال راحت ادامه داده و ده ها مرکز را تاسیس نموده و افراد زیادی را برای گسترش اندیشههای خود استخدام نموده که در این مراکز برای ترویج اندیشههای تندروانه شان از پسران و دختران نوجوان و جوان استفاده مینماید. این گروه تنها راه بقا و تداوم شان را ترویج تفکر و اندیشههای افراطی و تندروانه میداند که آفت بزرگ برای یک جامعه توسعه یافته است. این تفکر یک جریان خطرناک و ویرانگر است که جامعه را از رسیدن به توسعه، آبادانی و عدالت باز میدارد.
از سوی دیگر رشد و گسترش اندیشههای تندروانه این گروه بستر شکلگیری گروههای افراطی و تندرو را بیشتر از هر وقت دیگر فراهم میکند. همین اکنون افغانستان به محل امن و مناسب تعاملات و پناهگاه تفکر و اندیشههای تندروانه در منطقه و جهان مبدل گردیده است. همین تفکر باعث منع کار و تحصیل زنان و دختران و تخریب زیربناها، انتحار و انفجار در مکاتب، شفاخانهها، مساجد و کوچه و بازار شده که جان هزاران انسان بیگاه را گرفته است.
در نتیجه اگر کشورهای منطقه و جهان در تعامل و پالیسیهای خود با طالبان تجدید نظر نکنند و در صدد ساقط این گروه نشود دیری نخواهد بود که نه تنها افغانستان، بلکه همه جهان یک بار دیگر دچار آسیب جدی و جبران ناپذیر خواهند گردید. زیرا تفکر تندروانه طالبانی آفت بزرگ برای آرامش جامعه است که برای ریشهکن ساختن آن، همه باید سهم بگیرند. در غیر آن وضعیت تغییر نخواهد کرد و سایه سنگین خشونت، کشتار و عدم توسعهیافتگی همه را متأثر خواهد ساخت.
محمدعلی حسینی لیسانس جامعه شناسی دانشگاه کابل و ماستر جامعه شناسی سیاسی از دانشگاه تهران میباشد. از وی چندین مقاله علمی-پژوهشی و دو کتاب تاکنون به چاپ رسیده است.
پژوهشگران، متخصصین و دانشگاهیانی که علاقمند به نشر مقالات علمی خود در مورد مسائل استراتژیک افغانستان، منطقه و جهان در این صفحه میباشند، میتوانند از طریق این ایمیل با ما در تماس شوند: opinions@aissonline.org
این مقاله بازتاب دهندۀ دیدگاههای رسمی انستیتوت نمیباشد.