نوروز به عنوانِ درمانِ افغانستان


نویسنده: دکتر حسین دهباشی

به نام خداوند جان و خرد
و به نام خداوند رنگین‌کمان

آندره مالرو، نویسنده‌ فقید فرانسوی، در تکه‌ درخشانی که برای دیباچه‌ اساس‌نامه‌ یونسکو نوشته، قریب به این مضمون را آورده است: «آن‌چنان‌که جنگ قبل از آن که در میدان رزم بروز کند، در اذهان جنگاوران تدارک شده و شکل می‌گیرد، برای ایجاد صلح نیز، نخست باید باور به آشتی و دوستی را در میان آدمیان ترویج کرد» و حضار محترم دهمین کنفرانس امنیتی هرات که در نازنین‌شهر زیبای دوشنبه در تاجیکستان عزیز، مخاطب این عرایض هستید، باور بفرمایید که برای فرونشاندن آتش جنگ و جهل در افغانستان، بیش و پیش از همه‌ این سخنرانی‌های سیاسی که این دوروزه شاهدش بودیم و پیش از همه‌ ساز‌و‌برگ‌هایی که این چندساله قراضه کرده و می‌کنیم، باید «در ذهن جنگ‌زده‌ جنگ‌سالاران» طرحی نو دراندازیم و آن‌ها را به هم‌زیستی مشتاق سازیم. آن گونه که به قول بانو گل‌رخسار:

گویید به نوروز که هرسال بیاید
هر سال بیاید در غم‌خانه گشاید
گویید به نوروز که هر روز بیاید
گویید به نوروز، شب و روز بیاید
گویید به نوروز، الم‌سوز بیاید!

لذا مایلم در آغاز این بخش، هشدار دهم که با تسلط طالبان بر افغانستان، زبان فارسی و آیین‌ها و مراسم ملی و منطقه‌ای، در خطر جدی انزوا و نابودی است!

البته ممکن است بعضی از شما و خصوصاً حضار غیرایرانی، غیرافغانستانی و غیرتاجیکستانی -که طبعاً فارسی‌زبان نیستند- از خود بپرسند که «چه اهمیتی دارد؟» یا بگویند «نابودی فارسی و مراسم ملی نظیر نوروز -که به مناسبت آغاز سال در نخستین روز بهار در این منطقه برگزار می‌شود- مساله منطقه‌ای است و برای باقی دنیا اهمیتی ندارد» لذا می‌خواهم روشن کنم که نه و نه و نه!

لطفاً ظاهربین نباشید! فارسی و ادبیات و مراسم جای گرفته در دل آن، در شمال آخرین پل‌های ارتباطی صلح‌جویانه میان‌قومی‌ و منطقه‌ای برای آشتی و گفت‌وگو است و در غیاب آن جایش با گفتمانی به‌شدت ستیزنده پر خواهد شد. گفتمانی براساس قوم‌گرایی افراطی و مذهب‌گرایی سلفی و تکفیری از نوع خودخواهانه، تجددستیز و غیرقابل‌انعطاف که تجلی آن در احکامی‌ تند چون زن‌ستیزی، دگراندیش‌زدایی، تعطیلی علوم‌ انسانی، منع تحصیل دختران، ممیزی رسانه‌های آزاد، مخالفت با تحصیلات غیرمذهبی و در نهایت عملیات‌های تروریستی و انتحاری همراه خواهد بود. عملیات‌های تروریستی نه فقط در کابل، نه فقط در افغانستان و حتا نه فقط در خاورمیانه، که یادآوری می‌کنم حتا در لندن، پاریس، مادرید، مسکو و نیویارک.

صریح باشیم! سازمان‌های پر‌ادعای امنیتی -در کشورهای ما و شما- نشان دادند که در مقابله با تهدیدات تروریستی ناشی از افراط‌گرایی -از جنس طالبان، داعش، القاعده و جیش‌العدل- گرچه پرمدعا ولی عملاً بی‌عرضه اگر نگوییم، کم‌عرضه‌اند.

رویکرد سیاسی نیز خصوصاً پس از مذاکرات به اصطلاح صلح دوحه که مایلم آن را مذاکرات تسلیم افغانستان به طالبان بنامم و نیز خروج عجیب، عجولانه و مفتضحانه ایالات متحده از افغانستان و مسابقه شرم‌آور مقام‌های وقت آن مملکت برای فرار از کابل و از جمله جاخالی دادن آقای غنی -به‌عنوان رییس‌ جمهور و فرمانده کل قوای مسلح جمهوری اسلامی ‌افغانستان- در برابر دمپایی‌پوشان بدوی طالب، نشان داد که از سیاست‌مداران نیز آبی جز در حمام خون، فساد، نخوت، فامیل‌بازی و عافیت‌جویی، گرم نمی‌شود.

باری، در شرایطی که به قول حافظ «از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود!» اکنون توپ در میدان تلاش‌های فرهنگی است. فرهنگی که –در خاورمیانه و خصوصاً در افغانستان- اگر رو‌راست باشیم، تاکنون هرگز جز برای تزیین مجالس جدی گرفته نشده است. تا بدان حد که همیشه بیشترین توجه و امکانات و بودجه و بهترین مدیران، سهم چاه‌های بی‌انتهای امنیت و امور نظامی و اقتصادی و سیاسی و امثالهم شده و ته آن، خوشه‌چینی از تتمه‌ خرمن بر‌بادرفته‌ انبوه کمک‌های خارجی، چیزکی به فرهنگ و هنر رسیده، از باب خالی نبودن عریضه و نه به جهت آن‌که فرهنگ زیربنا است. حتا زیربنای همان قوای مسلحی که اگر در دوره‌ داکتر نجیب سه سال در مقابل مجاهدین تاب آورد، در نوبت اخیر و با وجود صدها برابر جنگاور و جنگ‌افزار‌، سه‌روزه -چون برف- در برابر طالبان آب شد و بخار و به هوا رفت، آن‌سان که انگار افغانستان هرگز اردوی ملی نداشت!

مغز کلام این‌جانب این است که منطقه ما -جایی که در این همایش نوروزستان خوانده می‌شود- بر سه ‌صفحه‌ لغزنده‌ الف) میراث فرهنگی، ب) عقاید مذهبی و ج) تجددخواهی، دایماً در معرض بنا نهادن و ویران کردن است. این سه ‌صفحه زیربنایی، اگر با آمایش مستمر و شناخت دقیق جامعه‌شناسان و راهنمایی فرهیخته‌گان و تدبیر مدیران و پذیرش همه‌گانی مردمان این دیار همراه باشد، می‌تواند و باید منجر به تمدن‌سازی شود. تمدن‌هایی از جنس ادوار درخشان مدنیت در بین‌النهرین و ماوراء‌النهر، تمدن‌های مهد بزرگانی چون رودکی، فردوسی، حافظ، مولوی/مولانا، بیرونی، ابن‌سینا، جابر بن ‌حیان، رازی، خوارزمی و دیگران. تمدن‌هایی از جنس پیشینه‌ پر‌افتخار شهر‌هایی آسمانی چون هرات، خُجند، سمرقند، بخارا، بلخ، نیشابور، ری، شیراز و اصفهان.

اما و هزار اما که اگر دین، ملیت و نوجویی، نه در همراهی که در تقابل با یک‌دیگر قرار گیرند، گسل‌های سهمگینی -که همه می‌دانیم در میان ما هست حتا اگر انکارشان کنیم- فعال شده و کیست که نداند زلزله‌های این منطقه چه‌قدر مهیب‌اند! زلزله‌هایی که نه فقط دور‌و‌بر ما، که تا دمشق، حلب، بغداد، موصل بیروت و بلافاصله، باقی دنیا را از بیخ و بن چنان می‌لرزاند که یک‌ قلمش می‌شود ۱۱ سپتامبر که –به‌عنوان شاخص دهشت‌افکنی- دنیا را به قبل و پس از خود تقسیم کرد.

صریح‌تر باشیم! بی‌هیچ تعارفی، میراث مذهبی منطقه نوروزستان بسیار متنوع است. گرچه میراثی سترگ از فرهنگ‌های ریشه‌دار است، ولی بعضاً بسیار متعارض است و تحمل جز اعتقادات خود را ندارد.

صرف‌نظر از ‌خوانش‌های ملایم و مداراجویانه اقلیتی چون دل‌بسته‌گان به امثال حافظ و مولوی، فرق مختلف مذهبی و از جمله زرتشتیان، ایزدیان، شیعیان، اهل سنت، آشوری‌ها، ارامنه، یهودیان و نیز ناباوران، هرگز نمی‌توانند -به‌ساده‌گی و در هراسی مداوم از ادوار کوتاه و شکننده‌ امنیت- در کنار هم زنده‌گی کنند! سهل است، بی‌قرائتی صوفیانه و تساهل و تسامحی برخاسته از ادبیات فارسی، محتمل‌ترین منطق در این‌جا، برهان قاطع است: شمشیر! به‌ویژه اگر در حوزه افغانستان در نظر بگیریم که مثلاً تشیع، هویتی اغلب قومی‌ و بیشتر در میان هزاره‌ها دارد و از همین ‌رو، نزاع مذهبی با نزاع قومی‌ تشدید و خون‌ریزتر می‌شود. آن‌ هم در افغانستانی که حتا اگر بپذیریم به اجبار جغرافیایی محصور در مرزهای منطقه‌ای، اندک هویتی سیاسی یافته -بی‌شوخی- هنوز فاصله‌ها دارد با درهم‌جوشیدن اقوام آن و قوام یافتن هویت ملی و نامیدن ساکنان آن –نه به شاخص قوم و منطقه‌ خود- که در مقام افغانستانی. جوری که تنها به جرم از قومی دیگر بودن، فجایعی چون حملات بر نوجوانان و جوانان بی‌گناه مکتب سیدالشهدا، آموزشگاه کاج و دانشگاه کابل، عادی نباشد.

و وای اگر تنش‌های درونی در صفحه‌ تعارضات مذهبی در افغانستان –که باری استوار بر باورها و رفتارهای سنتی است- با تلاطم‌های صفحه‌ تجدد برخورد کنند و هم‌دیگر را هُل داده و پس بزنند. آن ‌هم سنت‌هایی مقدس و بی‌گفت‌وگو در برابر تجددهای سطحی و وارداتی و آمرانه؛ که چنین شد و همه دیدیم که عاقبت ۲۰ سال اخیر، خشت بر آب زدن، چه شد!

به یک چرخش چرخ نیلوفری
نه نادر به‌جا ماند و نه نادری!

جسارت است اما در عمیق‌ترین باورهای مبتنی بر مذاهب این منطقه، فرهنگ مرگ‌طلبی –البته با عنوان زیبا و فریبنده‌ شهادت‌طلبی- وجود دارد. واقعیتی که اگرچه -در نگاه اول- امری شخصی می‌نماید، ولی اگر بیندیشیم مومنی که -برای گستراندن ایمان خود- حاضر به فداکردن جان نازنین خویش است، دیگر چه نیازی دارد به ارزش نهادن به جان منتقدش، آن‌ وقت قضیه به قدر زیادی، ترسناک می‌شود.

از آن‌سو، شاید اگر تجدد آمرانه‌ و برخورنده‌ کمونیست‌های لامذهب یا حاجی واشنگتن‌های هُرهری‌مذهب نبود، اساساً نه نهضتی عامیانه علیه خلق و پرچم شکل گرفته و منجر به اشغال افغانستان از سوی قوای متجاسر روس بود و نه قریب به اتفاق مردم افغانستان میزبان جزم‌اندیشان مدارس وهابی سعودی و پاکستان و در پی آن، تهاجم امریکا و متحدانش و پس از دو دهه، شاهد بی‌طرف بازگشت طالبان می‌شدند.

دوست داشته باشیم یا نه، تنها  گزینه‌ بدیل در برابر «فرهنگ مرگ‌طلبی» برخی عقاید افراطی، «فرهنگ زنده‌گی‌خواهی» در باورهایی چون «نوروز» است و تنها سد در مقابل «فرهنگ مهاجم» در برخی تجددهای تند و تیز، بازهم «فرهنگ خودی» در دل جهاز چون هاضمه‌ای چون «نوروز» است.

نوروز به‌عنوان کلید‌واژه‌ همه‌ مناسبت‌ها، مراسم و آیین‌های ملی و منطقه‌ای که در نوروزستان رایج است. نوروزستان یعنی مرزبندی جدید و فرامذهبی و فراقومی در میان قریب ۳۰۰ میلیون نفر  مرکب از چندین و چند قوم و مذهب مختلف که همه با پذیرفتن لحظه‌ تحویل سال نو در نخستان لحظه‌ تلاقی زمهریر زمستان با بهشت بهار –گرچه با محوریت خراسان بزرگ- ولی از سرحدات چین تا سواحل لبنان پراکنده اما هم‌ریشه و درهم تنیده‌اند.

من خراسان بزرگم که سه‌نیمم کردند
باد نوروز درآمیخت خراسان‌ها را
پارسی گویم و مدحش بنمایم زیرا
اشتراکی است که پیوند زد ایران‌ها را!

نوروز به‌عنوان کلید‌واژه‌ شادی، شیرینی، دید و بازدید، مهرورزی، همسایه‌نوازی و بردباری در برابر برادر و خواهری که شاید قبله‌اش با ما متفاوت باشد اما به پیوند و حرمت مراسم ملی و متعددی از جنس نوروز، نه فقط تحملش می‌کنیم که با او بر سر یک سفره می‌نشینیم و نان و نمک هم را خورده و خون هم را نمی‌ریزیم! فردوسی، خداوندگار نوروز را به معنای پیروزی، بهروزی، خوبی و شادی به کار برده است و در داستان بیژن و منیژه، می‌سراید:

دلم بر همه کام پیروز کرد
که بر من شبِ تیره، نوروز کرد

 باری، این ترجیح فرهنگی در اولویت نوروز بر آیین‌های مذهبی و مراسم متجدد و هرچه بهتر و باشکوه‌تر برگزار کردن نوروز و هر آن‌چه شبیه نوروز است، البته نه با مذاهب موجود در نوروزستان و نه با نوجویی رایج در میان جوانان این منطقه ابداً در تعارض نیست و بیشتر و بهتر، زخم‌های ناشی از جدال ذاتی میان سنت و تجدد را نیز در جایی جنگ‌زده چون افغانستان درمان می‌کند.

مایلم به‌عنوان یک ایرانیِ خراسان‌دوست و سخت آزرده از ناامنی در خانه‌ همسایه‌گان عزیزتر از جانم، عرایضم را با این نصیحت و سخن طلایی از هموطن هنرمندم، بهرام بیضایی، به پایان رسانم که:

چاره‌ای جز فرهنگ نیست!

دکتر حسین دهباشی مورخ، مستندساز و نویسنده است. وی پروژۀ "تاریخ شفاهی ایران" را برای کتابخانۀ ملی ایران مدیریت کرده است. او در سال ۲۰۱۵«تاریخ شفاهی جمهوری اسلامی ایران» را آغاز کرد. آقای دهباشی در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۳ فیلم تبلیغاتی «حسن روحانی» را ساخت. دکتر حسین دهباشی از دانشگاه جورجتَون دکترای فلسفۀ تحلیل‌ سیاست عمومی گرفته است.

 

 

پژوهشگران، متخصصین و دانشگاهیانی که علاقمند به نشر مقالات علمی خود در مورد مسائل استراتژیک افغانستان، منطقه و جهان در این صفحه می‌باشند، می‌توانند از طریق این ایمیل با ما در تماس شوند: opinions@aissonline.org

این مقاله بازتاب دهندۀ دیدگاه‌های رسمی انستیتوت نمی‌باشد.



Comments