گفتگوهای صلح؛ نگرانی اصلی چیست؟
نویسنده: رامین کمانگر
حالا که تلاشها برای رسیدن به یک توافق صلح با طالبان به خبر اصلی مبدل شده است و امکان به نتیجه رسیدن آن بیشتر از هر زمانی متصور است؛ باید پرسید که در این بازار کی نگران از دست دادن و در تلاش به دست آوردن چی است؟ و اینکه نگرانی نسل جدید – به ویژه در شهرها – چی هست؟ این پرسش از این منظر مهم است که سناریوی حضور طالبان در کابل، میتواند بر ساختار سیاسی-اجتماعی کشور تأثیرگذار باشد. این نوشته با توجه به این تأثیرگذاری، و بر فرض پویایی و فهم نیروی دخیل در روند صلح، به تقسیمبندی نگرانیهای گروههای تأثیرگذار داخلی و خارجی حاضر، پرداخته و از این میان فقط به تشریح نگرانیهای داخلی میپردازد. تقسیمبندی خارجی شامل بازیگران منطقهای در رأس پاکستان و فرا منطقهای در رأس امریکا میشود و داخلی هم شامل یک مثلث، و گروهی خارج از آن میشود.
نگرانی مثلث داخلی
زوایای مثلث داخلی تأثیرگذار در روند صلح را طالبان، پشتونهای در قدرت – چه در گذشته یا زمان حال – و گروهها و احزاب دخیل در مناسبات قدرت از دیگر اقوام تشکیل میدهند. این زوایای با نگرانیهای متفاوت مترصد روند اند. نظر به جو، یافتن یا نیافتن منافعشان در آن موقف گیری میکنند. پرداخت مثلث به دلیلی صورت قومی دارد که خواهی نخواهی وضع چنین است. هر چند تعدادی مخالف بر این باور اند که نظریهسازی این مسأله – قومی بودن مناسبات سیاست – به نفع کشور نیست. پاسخ اما این است که اگر وضع در عمل و به صورت عینی چنین است، نظریهسازی آن فهم وضعیت و حل آن را سهل میکند.
حالا نگرانی گروهها؛ زاویه نخست طالبان، این گروه که با فشار امریکا بر پاکستان و فضاسازی این کشور تحت فشار، حاضر به گفتگو شده اند. تلاش دارند تا با بدست آوردن بیشتر قدرت – طالب فزیکی – تناقض روایت قبلی خویش را – طالب فکری – با شرایط بعد از صلح به حد اقل برسانند. هر چند این روایت بیشتر صورت پاکستانی دارد، ولی از آنجا که طالبان به صورت تاریخی با این روایت تعریف شده و کارکرد یافتهاند، نگران از دست رفتن آن اند. از این رو در مذاکرات به انکار ارزشها و آزادیهای یک جامعه باز پرداخته، و خواهان خروج نیرویهای خارجی از کشور اند. با منطق طالبانی این خواستها به دو دلیل قابل طرح و دفاع است: نخست اینکه ساختاری برای طالبان میتواند کارکرد نهادی فراهم بیاورد و آنان را شریک و سهمدار اصلی قدرت سازد که در آن از ارزشها و آزادیهای جامعه باز سخنی نباشد. چه اگر چنین باشد طالب که با آن بیگانه است کارکرد نمیابد. دوم اینکه خروج نیروهای خارجی تناقض روایت قبلی و شرایط بعد از صلح را از بین میبرد و باعث افزایش مشروعیت سنتی این گروه میشود. باری، طالبان در شرایط مرحله نخست مذاکرات به طرح و دفاع تمام از موارد آمده میپردازند، ولی تحت فشار، در سناریوی مجبور بودن برای مذاکره امکان انعطاف نشان دادن شان است. در هر صورت گروه خارج از مثلث باید نگران حضور طالبان باشند.
زاویه دوم: پشتونهای در قدرت، این گروه بیشتر به عنوان تکنوکراتهای غربی، یا عوامل آن کشورها که از این نشانی به قدرت و ثروت رسیدهاند، نگران از دست رفتن آن اند. این گروه اگر بتواند در سناریوی حضور طالب مسند خویش را حفظ کند به حضور طالب رضا خواهد داد. چه اگر چنین شود، قدرت آنها، بر اساس مناسبات قومی، افزایش خواهد یافت. این نکته اگر از نشانی فهم جامعهشناختی سیاسی به ذهن کسی نرسد، از تشابه تخلصها خواهد رسید. اینها با طالب فکری مشکلی ندارد. چی بسا که با شمایل متفاوت، طالب دیگری اند. دلیل این امر از یک طرف پیوند مستحکم طالب فکری با سنت و از طرف دیگر تعلق این گروه به سنت و ناتوانی عبور از آن، است. این موضوع باعث تناقض شخصیتی نیز نزد این گروه است؛ از یک طرف بخشی از زندگی خویش را در تلاش ساختن با شرایط غیر سنت کشورهای دیگر سپری نمودهاند و از طرف دیگر هر لحظه که در خانه حضور داشته اند، مطابق سنت رفتار کرده اند. این تناقض نزد فرزندانشان بیشتر دیده میشود.
زاویه سوم: گروهها و احزاب دخیل در مناسبات قدرت از دیگر اقوام، این گروهها با هویتی و کارکردی که تحت تأثیر مناسبات جنگ سرد و ادامهی آن یافتند، در دورهی جدید به قدرت و ثروت دست یافتند. با وجودی که با ابتکار در «بن» میتوانستند در رأس قدرت قرار گیرند، چنین نتوانستند. در ادامه به معاونتها رضا دادند و هنوز برای حفظ آن تقلا میکنند. نگرانی اصلی این گروهها حفظ مناسبات فعلی قدرت است. با نیم نگاهی هم برای تغییر آن در آینده. اینها در رأس احزابی با پیوندهای اسلامی در نام، در جاهای با طالب فکری همسنخی دارند و خود طالب بالقوهی دیگر اند. اگر سهم حزب یا گروهشان در مناسبات قدرت بعد از صلح حفظ شود، به بسیاری موارد رضا میدهند.
در کل نگرانی این مثلث، معطوف به مناسبات قدرت پس از صلح است. به اضافهی اینکه طالبان باید از تناقض آنچنانی روایت خود با مناسبات بعد از صلح نیز جلوگیری کنند. این اضلاع اگر بر تقسیم قدرت بعد از صلح به توافق برسند، در موارد دیگر نیز به توافق خواهند رسید. از این رو که به لحاظ فکری هرسه گروه در سطح تقریباً مشابهی قرار دارند، بستر رشدشان نزدیک بوده، و کنده شدن و دور افتادگی را به لحاظ فکری تجربه نکرده اند. به اضافهی این زاویه اول و دوم را سنت نیز پیوند میزند که از این رو امکان اتحادشان بالا است. اگر به تقسیمقدرت به توافق نرسند، بر اساس تجربهی تاریخی، سنخیت فکری باعث عدم جدایی و جدل شان شده نمیتواند. با وجود این موارد، از آنجا که هر سه زاویه تحت فشارهایی قرار دارند، توافق ممکن به نظر میرسد. مگر اینکه اتحاد زاویه اول و دوم یا زیاده خواهی زاویه اول کار را به بنبست بکشاند.
گروه داخلی خارج از مثلث
گروه قابل توجه داخلی خارج از مثلث بالا را نسل به بار آمدهی هژده سال پسین و زنان تشکیل میدهد. نگرانی اصلی، نگرانی نسل جدید و زنان در روند صلح است. مناسبات اجتماعی-فرهنگی سالهای اخیر – به ویژه در شهرها – فضا را طوری شکل داد که گسست معرفتیای میان این دو گروه – نسل جدید و زنان – و مثلث بالا پدید آمد. در این گسست، با توجه به مناسبات قرن بیستیکمی، معرفت قابل دفاع معرفت نسل جدید و زنان است. این نسل کنده شدن و دورافتادگی را تجربه کرده و از اینجا به اندیشه رسیده است. با این حال، در دور میز مذاکره محور اصلی و تصمیمگیر داخلی مثلث بالا است. اگر قرار باشد افغانستان خلاف تجربههای تلخ تاریخی خود راه دیگری را بپیماید، در روندی صلح باید نگرانیهای نسل جدید و زنان مد نظر باشد. گسست معرفتیای که بیان شد شکاف جدید در مناسبات اجتماعی پدید آورده است. درنگی بر این گسست تبیین مسأله و ضرورت دفاع از نگرانی نسل جدید و زنان را آسان میسازد. بعد از آن هم به این مسأله پرداخته خواهد شد که نسل جدید و زنان، با توجه به عدم حضور آنچنانیشان در روند، چطور میتوانند نگرانیهای خود را طوری مطرح کنند که در توافق محتمل نهایی لحاظ شود. قبل از آن اما ذکر این واقعیت ضروری مینماید که نسل جدید و زنان از همبستگی معرفتی آنچنانی برخوردار نیستند. ولی مواردی است که میتوان به عنوان شناسهی آنان بیان کرد. همین موارد باعث گسست معرفتی شده است. نسل جدید – از این بعد همچنان شامل زنان – در شرایطی مصنوعیای پرورش یافتند که با دخالت قدرتهای جهانی بوجود آمد. مصنوعی از آن جهت که نسل قبل تجربهی هیچیک از ارزشهای آورده شده در شرایط جدید را نداشتند، و اگر امکانات نظامی و مالی قدرتهای بزرگ نبود، تن به این ارزشها نمیدادند. بحث اینکه این قدرتها، با تغییر آنچنانی شرایط در پی چی بودند، بماند به جایش. نسل جدید اما در چنین شرایطی پرورش یافت. با تکنالوژی و ساختی آشنا شد که برای نسل قبل ناآشنا بود. در این وضع همچنان که نسل جدید، به دلیل فقدان معرفت قبلی خودی و تفاوت معرفت نسل قبل با شرایط عینی، به پذیرش معرفت جدید میرفت، بخش بزرگی از نسل قبل با انکار آن به سمت سرخوردگی، تناقضشخصیتی، ندانمکاری و افراط میرفت. در این راستا، در مناطق روستایی از نسل جوان هم قربانیهای به عنوان سرباز داشتند. باری، نسل جدید با پذیرش تکنالوژی و ساخت جدید، در شرایطی که انتخاب دیگری هم نداشت، تبدیل به بدنهی اصلی این تکنالوژی و ساخت شد. از اینجا شرایط جدید برای این نسل مورد قبول افتاد و درونی شد. امروز این نسل رسانه در اختیار دارد، تظاهرات به راه میاندازند، بدنهی اصلی نهادهای آموزشی و تحقیقاتی را میسازد، با هنر درگیر است، در شبکههای اجتماعی فعال است، کافه میرود، و آزاده اندیشه و اعتقادش را بیان میکند. در واقع خلاف مثلث بالا ارزشهای پیشرو عصر نو نزد نسل جدید است که درونی شده و میرود که به بالندگی برسد. هر چند به صورت طبیعی با پایین و بالاییهای همراه بوده است.
برای گریز از تکرار تجربههای تلخ تاریخی، نیاز است کشور در حل و عبور از گسست معرفتی یاد شده به عنوان یک شکاف اجتماعی به سمت ارزشهای نسل جدید حرکت کند. چی اگر چنین نشود کشور دوباره به آغاز قرن بیستویک خواهد رفت – با ساخت و معرفت قرون اوسطایی. این اتفاق کورسویی امید برای نسلهای بعد از بین خواهد برد. بر این اساس نیاز نسل جدید با امکاناتی که در اختیار دارند، در راستای عبور از مرحلهی آخر گسست معرفتی به سمت ارزشهای خود، مبارزه کنند. این مبارزه نابرابر و دشوار، ولی امکان پذیر است. نابرابر و دشوار از آن جهت که طرف مبارزه به لحاظ سیاسی – اقتصادی از موقف بالاتری برخوردار است. امکان پذیر و شدنی از آن جهت که نسل جدید از یک طرف از منطق بالای برای ساماندهی مناسبات جدید برخوردارند و از طرف دیگر به ابزار و امکانات بهتری دسترسی دارند. منطق بالا از آن جهت که در تقابل ارزشهای جامعه باز و بسته، به سمت ارزشهای جامعه باز ایستاده اند. این ارزشها، با وجود مشکلاتی که دارند، ارزشهای بهتری برای ساخت اجتماعی-سیاسی کشورها اند. ابزار و امکانات بهتر از آن جهت که این نسل برای دسترسی به یکدیگر و اتحاد از امکانات شبکهای بالای برخوردارند. تجربهی اعتراضات اخیر – دوره حکومت آقای غنی – نشان داد که با وجود گاز اشکآور، فشار آب، گلوله، و انفجار، که از ابزار و امکانات مثلث بالا است، نسل جدید در خیابانها کم نمیآورند. به ویژه که از طریق قلم و سخن رسانه و شبکههای اجتماعی را نیز در اختیار دارند. اضافه بر این منطق و ابزار مبارزهی شان مطابق به مقتضیات عصر جدید و اذهان بینالمللی است. کسانی که گزارشهای نخستین اعتراض «رستاخیز تغییر» را در رسانههای بینالمللی دنبال کردهاند/کنند این موضوع را بهتر متوجه شده اند/میشوند.
باری، نیاز است که نگرانی نسل جدید به عنوان نگرانی اصلی و قابل دفاع در روندی صلح مدنظر گرفته شود. ولی از آنجا که در دور میز این نگرانی نمایندهی مطمئنی ندارد، باید بیرون از آن به طریق و امکانات خود، نگرانی خویش را مطرح کرده و از آن دفاع کنند. چه مهمتر اینکه واضح است با پیوستن احتمالی طالبان نیز امنیت به طور کامل برقرار نخواهد شد. هرچند حالا در آژیر هیاهوی روندی صلح به این موضوع کمتر توجه میشود. مسأله اما این است؛ مادامی که جهل سنتی به صورت نهادی – خانواده و مدارس – منابع بشری یا سرباز برای افراطگرایی تولید کند، کسی پیدا خواهد شد که آن را استخدام کند. در این شرایط با خوشبینی برای امنیت و شتابزدگی ارزشهای نسل جدید نباید قربانی گردد. برای رسیدن به صلح پایدار خارج از توافق مثلث بالا بر سر ساخت قدرت نیاز است تا ارزشهای نسل جدید، نخست در همین سطحی که است در شهر حفظ شود و بعد از آن در میانمدت و درازمدت به روستاها راه پیدا کند. مبارزهی استراتژیک نسل جدید، بر مبنای نگرانیها و ارزشهای مطرح شده، برای امروز و فردا در این راستا باید باشد.
رامین کمانگر رئیس دیپارتمنت علوم سیاسی دانشگاه دنیا و پژوهشگر انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان.
پژوهشگران، متخصصین و دانشگاهیانی که علاقمند به نشر مقالات علمی خود در مورد مسائل استراتژیک افغانستان، منطقه و جهان در این صفحه میباشند، میتوانند از طریق این ایمیل با ما در تماس شوند:opinions@aiss.af
این مقاله بازتاب دهندۀ دیدگاههای رسمی انستیتوت نمیباشد