امنیت انسان دوستی، مفاهیم و پیامدها
متن انگلیسی این مقاله توسط پروفسور شهربانو تاج بخش در دومین دور از سمپوزیم بینالمللی "مکتب امنیتی هرات" ارائه شد.
از «امنیت از بالا» تا «امنیت از پایین»
ما شاهد منازعات غیرقابل حل بسیاری در جهان، منطقه، دولت، جوامع و در نهایت در خانواده و اجتماعاتمان هستیم. ما در کنفرانس های بسیاری اشتراک میکنیم تا بتوانیم راهحلهایی را برای آوردن امنیت و صلح در سرزمینها و شهرهایمان جستجو کنیم.
- در رویکرد موسع، با بیان اینکه افغانستان در یک منطقه استراتژیک و در میان منافع قدرت های جهانی قرار گرفته است، و حضور گروههای دهشت افکن بین المللی (القاعده در گذشته و شاخه خراسان داعش در زمان کنونی) در افغانستان، چنین تصور می گردد که صلح وابسته به اراده بازیگران بین المللی است.
- از بعد منطقهای، همانطور که در کتاب مشترک اخیر خود با کرستیان هارپ ویکن مطرح نمودهام، منازعه در افغانستان محصول رقابت میان سه کشور میباشد که در سه مجموعهی امنیتی منطقهای قرار دارند. این سه مجموعهی منطقهای شامل آسیای جنوبی، خلیج فارس و آسیای میانه میباشد. در این صورت صلح در گام اول وابسته به حل مشکلات منطقهای است و یا هم اطمینان یافتن از آن که کشورهای همسایه در امور افغانستان دخالت نمیکنند. از دید منطقهای، ما همچنین بر این باور هستیم که صلح وابسته به گسترش همکاری میان دولت های منطقه برای شکست دادن تهدید مشترک، بنیادگراییِ خشونتبار، هراسافکنی، شبکههای تروریستی فراملی و غیره میباشد.
- از بعد امنیت ملی، ما به این باور هستیم که صلح افغانستان وابسته به میزان تقسیم قدرت میان حکومت افغانستان و اخلالگران صلح از جمله شورشیان و مخالفان سیاسی میباشد. از منظر اجتماعی، این سوال مطرح می شود که ارزشهایی مانند لیبرالیسم، جامعه مدنی مدرن و پیشرویِ افغانستان و حقوق زنان، در نهایت به چه اندازه میتواند با ارزشهای سنتی گروههایی مثل طالبان آشتیپذیر باشد، گروههایی که در پانزده سال گذشته از پروژه صلح لیبرال دور بوده و حالا میخواهد شامل آن گردد.
تمامی شرایطِ صلح افغانستان، یک نکته مشترک دارند و آن این است که برخورد آنها نسبت به صلح افغانستان مثل پروژهای خارجی برای افغانها است، به این معنی که گویا صلح مثل هدیهای است که میتواند توسط دیگران به مردم افغانستان اهدا شود و یا از آنها گرفته شود. بازیگرانی مانند ایالات متحده، کشورهای همسایه، داعش[1] ، شبکههای قاچاق مواد مخدر و غیره و یا نهادهایی مثل ارتش، پولیس، دولت، جامعه جهانی و غیره.
اما سوالی که به وجود میآید این است که چرا ما به دنبال منابع صلح در خارج از خودمان میباشیم؟ چرا انتظار داریم که امنیت توسط نهادها و عوامل خارج از خودمان تامین گردد، در حالیکه میخواهیم خشونت را در جامعه، خانواده و قلبهای خود نادیده بگیریم؟ سهم ما در آوردن صلح به چه اندازه است، آغاز کردن رویکرد «صلح با خودمان» و «صلح در خودمان»؟ واضح است که نیاز به یک پارادایم تازه امنیتی ضروری مینمایاند. پارادایمی که از سیستم بین المللی بر ما، بر منطقه ما و بر دولت ما فرود نیاید، بلکه برعکس از بطن ما برآید، و به عبارتی واضحتر، از قلبمان بجوشد.[2]
در سال 1994 به این پرسش تا اندازهای پاسخ داده شد، زمانی که مفهوم امنیت انسانی در گزارش «توسعه انسانی» برنامه توسعه سازمان ملل (UNDP) شکل گرفت. به این ترتیب فرضیههایی بوجود آمد که گویا در بعضی از جوامع، دولتها از تامین امنیت شهروندانش ناتوان و یا بی علاقه استند، تا از بُعد قرارداد اجتماعی امنیت شهروندانش را تامین نمایند از این رو، مفهوم امنیت انسانی (Human Security) به ما خاطر نشان میسازد که امنیتِ دولت در ذات خود آخرین «هدف» نیست، بلکه «وسیلهای» برای امنیت مردم می باشد. وظیفه دولت تنها حفاظت از سرزمین خود از هجوم دولتهای دیگر نیست، بلکه دولت ملزم به تامین حیات، معیشت و عزت شهروندانش میباشد.
در عین حال، حتی مفهوم امنیت انسانی (Human Security) برای نشان دادن نقش هر یک از «من» و «شما» در آوردن صلح از پایین از بطن جامعه، کافی نیست. وقت آن رسیده است که مفهومی جایگزین برای امنیت بر اساس ارزشهای انسانی و همدلی ایجاد گردد. امنیتی که نه تنها انسانمحور، بلکه شفقتمحور هم باشد.
یک الگوی امنیتی برای از بین بردن بحران خشونت
چرا ما همیشه در جستجوی منابع مالی و سیاسی بیرونی هستیم که از شکلگیری و بقای گروههای افراطی خشن مثل داعش حمایت میکنند، اما معمولا این موضوع را نادیده میگیریم که چه کار باید انجام داد تا پدیده داعشیزم (کنایه از افراط گرایی) را که ریشههای محلی دارد، شکست داد؟ چالش ناامنی در منطقه، با مشکل خشونت و تحمل خشونت در جامعه آغاز میگردد.
برای از بین بردن بحران خشونت بیسابقه که در هر جا، اعم از خانوادههایمان و تلویزیونهایمان شاهد هستیم، لازم است که در مفهوم امنیت تجدیدنظر و بازنگری صورت گیرد. برای درک خشونتی که در جامعهمان ریشه دوانده است، کافی است به بازیهای کامپیوتری بسیار خشن فرزندان مان نگاه کنیم که هر روز با آن سر و کار دارند. تصاویر کودکان سربازان خلیفه را به یاد آوردیم، کودکان ده ساله ای که به عنوان جنگجویان نسلهای بعدی «دولت اسلامی» تربیت شده بودند و در بعضی از موارد به سمت زندانیان کرد تیراندازی میکردند. آیا دیدید که چگونه یک پدر داعشی با افتخار تصویر فرزندش را نشان می داد که سر یک سرباز زن پیشمرگه کرد را در دست داشت؟
ساده است که بنیادگرایی و افراطگرایی خشونتآمیز را به دلیل اینکه که در خدمت منافع گروهها و دولتهای بیرونی قرار دارند، محکوم کنیم. اما چگونه میتوان تشریح کرد که چه چیزی مردم را به سمت گروههای خشنی مثل «داعش» سوق میدهد؟ در زمانی که «داعش» در اوج قدرت خود مناطقی از عراق و سوریه را در کنترل داشت، بین سه تا پنج هزار نفر از جمهوریهای آسیای میانه به این گروه پیوستند. حتی اگر هشتاد درصد از این افراد کارگران مهاجر در روسیه بودند و از آنجا توسط «داعش» استخدام شده باشند، حتی اگر تشویق های مالی باعث جذب این افراد شده باشد، حتی اگر این افراد به هدف دولتسازی و نه جنگ به این گروه گرویده باشند، جای انکار نیست که این افراد قبل از پیوستن به داعش از طریق شبکههای تلویزیونی با این گروه و فعالیتهای بینهایت خشن آنها آشنایی پیدا کرده بودند. اگر بحران هویت، خلاء مسایل اخلاقی، نوع متفاوتی از ارزشهای زندگی و شناخت خشونت نیست، پس چه چیزی باعث تمایل به این خشونتها میگردد؟
اسلام فراموش شده
همانطوری که مرحوم استاد اکبر در سال 2015 و در آخرین حضور عمومی خود یک هفته قبل از وفاتشان در کنفرانس مکتب امنیتی هرات بیان نمودند: "پیامها و اصول اسلامی به دست فراموشی سپرده شده است". امروزه هم دین تنها در مسایل عبادی، فقه و قوانین خلاصه میشود و دکترین اخلاقی و اینکه چگونه میتوان یک زندگی اخلاقی، با عطوفت و مهربانی را داشت، به باد فراموشی سپرده شده است.
اقتباس خشن از آموزههای اسلام که خالی از جوهر محبت است، میتواند منجر به عدم تفکر مناسب، فرهنگ حذف و پیروی از عقاید تعصبآمیز گردد. این کار منجر به فرقهگرایی میگردد، تفکر تکفیری که محصول آن عدم تحمل «دیگران» می باشد. اگر فرهنگ خشونت در منطقه گسترش پیدا کند، نمایانگر بحران ارزشها و معنویت در جامعه میباشد. ذات اصیل دین که در رفتار خوب و عشق به خدا تجسم مییابد، در میان دو رویکرد افراطی به فراموشی سپرده شده است: تعصب (Fanatism) و سکولاریسم واکنشی.
مهربانی
فقدان معنویت که منبع خشونت به شمار میرود، تنها مشکل جوامع اسلامی نیست. غرب نیز به همین شکل از بحران ایدئولوژی، هویت و فلسفه رنج میبرد. ریشههای خشونت در همه جا یک چیز است: عدم آگاهی از «خود»، کاهش مهربانی، عطوفت و محبت. در نتیجه ریشههای خشونت در نتیجه فقدان و یا دست کم در کاهش محبت، قوت میگیرد. راهحل در چیزی است که فرانسویها به آن (Emerveillement) یعنی «بیداری معنوی» و «آگاهی از قدرت شفابخش محبت» می گویند. اگر بنیادگرایی از عقل سرچشمه میگیرد، شاید شکست بنیادگرایی از طریق عشق صورت بگیرد؛ که از دل میجوشد.
در این منطقه، در تصوف به این حالت کشف میگوییم، یعنی بیداری از طریق «آگاهی قلب»، نه «عقل». این به معنای گشودن دروازههای قلب برای جاری شدن حقایق ربانی در آن است. به عبارتی سادهتر، این همان تجربه عاشق شدن است. در این صورت، آن وجه پنهانی اسلام که با طریقتهای عرفانی عینیت خارجی پیدا میکند، از این ظرفیت برخوردار است که اصول اخلاقی فردی را تقویت کند. این وجه میتواند در جامعه به عنوان راهحلی عملی برای مقابله با بنیادگرایی و خشونت تبدیل گردد. به طور خلاصه، احیای ارزشهای معنوی جامعه مثل نوشدارویی برای فقدان مسایل اخلاقی است که در قالب خشونت در جامعه بازتاب پیدا میکند. کشف عشق می تواند به عنوان عامل روابط عاطفی میان انسانها باشد، و بر پایه مهربانی، عزت و همدردی به مثابه راهنمای رفتار عارفانه و عاشقانه جایگزین روابط اجتماعی گردد که مبتنی بر پایه قدرت استوار است.
آیا تصوف راه حل است؟
پنج سال پیش من در کنفرانس گفتگوهای امنیتی هرات که به همت انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان برگزار گردید، احیای ارزشهای معنوی که به مثابهی وجه پنهانی اسلام تلقی میشود و در تصوف عینیت خارجی پیدا میکند را به عنوان پایه و بنیاد یک مفهوم تازه، با عنوان «امنیت انسان دوستی (امنیت ارزش محور)» (Humane Security) پیشنهاد کردم. این به این دلیل بود که من باور داشتم که طریقت عرفان خراسانی، همان تصوفی که از همین منطقه خروشید و دارای ویژگیهای بارز و متفاوتی نسبت به مکاتب عرفانی مراکز خلافت اسلامی در بصره و بغداد است و میتواند یک منبع سازگار برای پرهیز از خشونت محسوب شود. در تصوف خراسان بزرگ خودگذری، تمجید و محبت راههای رسیدن به خداست، در حالی که این روش برخلاف مراسم و آیین های معمولی میباشد. مراسم و آیینهایی که ویژگی اساسی قوانین شریعت و الهیات را تشکیل میدهد. امنیت انسان دوستی (امنیت ارزش محور) از فرهنگ تصوف پارسی الهام میگیرد که هنر زیبایی شناسی را پرورش داده و در قالب شعر، ادب و همگام با فتووات و جوانمردی بروز میکند.
با این میراث، احیای ارزشهای صوفیانه یا عرفانی برای رفتار غیرخشن به اندازه کافی منطقی به نظر میرسید. به باور من، تصوف خراسانی از ظرفیت بالایی برخوردار بود تا اصول اخلاقی فردی را، نه به مانند اسلامگرایی افراطی که بر اساس «ترس از خدا و ترس از گناه» استوار است، بلکه بر پایه «محبت به خدا» استوار سازد. به این ترتیب این اصول اخلاقی در جامعه رفتار محبتآمیز فردی را شکل میدهد و در نهایت راهحلی برای افراطگرایی و خشونت میباشد.
اما آنطور که به نظر میآمد، این یک پیشنهاد ساده نبود. هم در جریان کنفرانس گفتگوهای امنیتی هرات و هم در نشستهایی که بعدا اشتراک داشتم، واکنشها به «تصوف» ناچیز نبود.
در جریان کنفرانس سه سال پیش، تعدادی از روشنفکران افغان «بازگشت به ارزش های اسلامی» را بازگشت به گذشته دانسته و بدین باور بودند که این کار باعث عقبگرد جامعه می شود. آنها هشدار دادند که این کار به معنی گذشتهپرستی و رجوع به گذشته است، گذشتهای که همیشه صلحآمیز نبوده است. آنها احیای ارزشهای صوفیانه یا عرفانی را به مثابه مقابله با مدرنیزم تعبیر میکردند و بدین باور بودند که این کار باعث نادیده گرفتن مدرنیته و سکولاریسم میشود. در عوض آنان اعتقاد داشتند که باید خِرَد احیاء شود و سیستمی بر پایه عقل، خِرَد و استدلال ایجاد گردد. آنان تاکید داشتند که فلسفه میتواند روشی عملیتر و کاربردیتر جهت به دست آمدن خوشبختی حقیقی» در افغانستان باشد.
فلاسفه تلاش کردند که فلسفه آینده که از منطق، حقایق، عقلانیت و خرد کار میگیرد و عرفان کهباور به ایدئولوژی گذشته دارد که شامل غیب، اسرار غیب و شهود میشود، را کنار هم قرار دهند. اما فلسفه بدون قداست برای یک دنیای صلحآمیز و انسان محورتر سازگار نیست. اگر جاذبههای عقلی و فکری ممکن است «افراد تحصیل کردهتر» جامعه را جذب کند، جاذبههای قلبی بدون شک برای «بیشتر مردم» دلچسبتر می باشد. عشق با «همهی ما» صحبت می کند، اما خرد با «برخی از ما».
برخیها ترجیح دادند که راه حل پرهیز از خشونت را در فرهنگ رایج، ادبیات و تاریخ منطقه جستجو کنند. با توجه به مثالهایی از اقدامات مسالمتآمیز غفار خان پادشاه (گاندی سرحد) تا اشعار مولانا، این منطقه آکنده از الگوها و قهرمانان فرهنگی که میتوان به آنان به مثابه راهنماهای اخلاقی تکیه کرد. میراث ادبی این منطقه، به باور برخی، به اندازهای غنی است که می تواند برای خودشناسی و تبدیل شدن به انسان کامل کافی باشد.
چنانچه جامعه افغانستان عمیقا مذهبی است و به طرز سریعی جوامع آسیای میانه هم به همین مسیر قدم گذاشتهاند، آموزههای «پرهیز از خشونت» باید در خود اسلام جستجو گردد. در زمانی که تفاسیر غلط و تنگنظرانه برخی از ملاهای غیر مسئول از اسلام، بذر ناشکیبایی و خشونت را میکارد، این پرسش به وجود میآید که چه چیزی میتواند احساسات و تعصبات را آرام ساخته و ذات دین را به عنوان نیرویِ خوبِ جامعه بازگرداند. احیای ارزشهای arefanieh و عشق به خدا به معنی جایگزینی اسلام نیست، بلکه اطمینان یافتن از آن است که احکام و مقررات ذاتی دین احترام میشود و پیاده میشود.
برخی از منتقدین نگران احیای تصوف به عنوان الگو برای حکومتداری بودند. این پرسش مطرح بود که آیا تصوف نوین ( نئو-تصوف) خودش را در جامعه، فقط در قبای امور دینی حفظ مینماید و یا در سیاست هم دخالت میکند؟ آیا نقش آن محدود به ایجاد فرهنگ «پرهیز از خشونت» محدود می شود یا آرزوی ایجاد یک نظم نوین سیاسی را در سر میپروراند؟ این پرسش باعث رنجش عدهای از اشتراک کنندگان گردید که مشروعیت سیستم حکومت دینی را زیر سوال میبرند، و همینطور عدهای از اشتراک کنندگان که تجربه نقش سیاسی گروههای صوفی را در سیاست معاصر داشتند. پاسخ البته این است که احیای ارزشهای عرفانی برای ایجاد یک نظم نوین سیاسی نیست، بلکه برای اخلاق و تربیت انسان میباشد.
برخی دیگر از منتقدین، انزوای تصوف را از زندگی واقعی مطرح میساختند. این سوال برای آنها مطرح است که آیا راه مواجهه با خشونت،دنیاگریزی یا ترک دنیاست؟ این در حالی است که آنها از یاد بردهاند که همه طریقتهای صوفیانه «ترک دنیا» را لازم نمیبینند. در حقیقت، بعضی از طریقتهای عرفانی مثل نقشبندی، خواهان «خلوت در جمعیت» هستند که به معنای امکانِ بودن در درون خود، در جامعه میباشد. پیوستن به معنویت به معنی «ترک دنیا» نیست بلکه آمیختن معنویت در زندگی روزمره است.
در جستجوی امنیت انسان دوستی (امنیت ارزش محور)
گسترش و پیاده کردن امنیت انسان دوستی (امنیت ارزش محور) در گرو پیشنهاد احیای ارزشهای تصوف است و لزوما به معنای عمل به آنها نیست، زیرا این امر بستگی به طریقتهای مختلف عرفان دارد. عشق همان چیزی است که نقطه مشترک تمام طریقتهای عرفانی و کُنهِ این ارزشها است. تصوف در بطن خود، افتادگی دارد. امنیت انسان دوستی (امنیت ارزش محور) والاتر از انجام دادن آن کاری به «دیگران» است که دوست داری برای «خودت» انجام دهی. این یک رویکرد سودگرایانه در برخوردهای انسانی است. در عوض، امنیت انسان دوستی (امنیت ارزش محور) به معنی عشق فداکارانه به «دیگران» است که دقیقاً تجسم عشق خداوند در روی زمین است.
بعضی از ارزش های انسان محور صوفیانه (arefaneh) که برای ایجاد رفتار غیرخشن به کار برده می شوند، چه هستند؟
- عشق: هر کس که عاشق خداست، نمی تواند به مخلوقاتی که خدا خلق کرده است، آسیب برساند. عشق همچنین به معنی انسان دوستی است.
- وحدت: در باور تصوف به وحدت الوجود، انسان ها یک وجود واحد هستند. از آنجا که همه بخشی از یک جزء هستند، نمی شود به دیگری ضرر رساند.
- خدمت خالصانه به دیگران: صوفیان باور به (فُتُوَت) جوانمردی دارند که لازمهی آن خدمت به محرومان جامعه، مراقبت از دیگران و انجام هر کار جهت ارتقاء زندگی آنها است که نقطه مقابل ایده خشونت است.
- فداکاری: لازمه فداکاری (از خودگذشتگی)، همدلی با دیگران و توجه و رسیدگی به مشکلات آنها است.
- جستجوی حق به انسان صداقت به بار میآورد و ارزشهای انسان محور را در او نهادینه میسازد، ارزشهایی مثل: بخشش، درک دیگران، یکدلی، رحم، مهربانی، حقگویی، صداقت، عدالت، فراموشی و دوری از کینه، بخشایش، عفو و غیره. این همچنین شامل مسئولیتپذیری برای عملکرد یک شخص و اعتماد کردن بر خود است.
- پیوستن به عشق الهی باعث می شود که انسان نَفْس خود را فراموش کند و در دلش آرامش برقرار گردد که نخستین راهچاره برای «پرهیز از خشونت» است. ایجاد آرامش در یک شخص می تواند به آوردن آرامش در جامعه ختم شود.
- گفتگو: همدیگر پذیری و امکان گفتگو، به تحمل پذیری منجر می شود که در تقابل با اصل عمده تکفیر است. پذیرفتن حضور «دیگران» و گوش دادن به آنان اساس گفتگو را تشکیل می دهد.
انتظار می رود که این ارزشها و کردار به اخلاق فردی منجر شود که انگیزه لازم- که همان انرژی عشق است- برای پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک بوجود آورد. (این مانند همان اصل اخلاقی زرتشت یعنی پندار نیک(هوماتا)، کردار نیک (هوختا) و گفتار نیک (هووارشتا) است) انسان بودن (آدم شدن) به نوبه خود منجر به «نوع دوستی» می شود و «نوع دوستی» منجر به پرهیز از خشونت.
از اینجا به کجا
نگاهی دیگر به امنیت با قرار دادن ارزشهای عشق و پرهیز از خشونت در قلب آسیا، همان تعبیری که در اشعار علامه اقبال لاهوری (1938) از افغانستان آمده است، می تواند منطقه را از قطب بنیادگرایی به منبع صلح تبدیل کند.
مفهوم امنیت انسان دوستی (امنیت ارزش محور) موجب آوردن روح در محاسبات عقلی امنیت و در نهایت باعث نرم ساختن سیاست میشود، با خشونت و نفرت مقابله میکند و در نهایت غرور مردانه را با لطافت زنانه و حس شاعرانه در هم میآمیزد.
تصور کنید که چنین هدفی مشخص گردد، همانطوری که تلاش شود این مفهوم در افغانستان عملی گردد، قدمهای بعدی چیست؟
یک راه این است که یک پروژهی ملی در نظر گرفته شود که در جریان آن جوانان با پیرهای طریقت یکجا شوند. آنها با هم میتوانند پیام های صلح و تحمل پذیری را از میان میراث فرهنگی و دینی خویش انتخاب کنند که بعدا توسط جوانان با استفاده از وسایل ارتباطی جدید، رسانه های جمعی، دنیای مجازی، سیستم های آموزشی و غیره در بین دیگران منتشر گردد.
راه دیگر میتواند ایجاد یک گفتمان با استفاده از رسانههای جمعی باشد که مفهوم عشق برای مردم (اعم از جوان، دانشمند، متخصص، مقامات نظامی، طالبان، کارمندان دولت، خانمهای خانه دار و غیره) چه معنایی دارد. محبت داشتن به چه معنا است؟ چگونه میتوانیم سخاوتمندتر، سپاسگزارتر و بخشندهتر باشیم؟ ایده مورد نظر این است تا دیده شود که چگونه این ارزشها و امثال آنها در وجودمان ریشه میدوانند و تقویت می شوند و به چه شکل باعث پرهیز از خشونت میگردند و به معنا و هدف شکل می دهند. ایده این است تا شباهتهای تجربیات، الهامات و در نهایت امید به صلح در جامعه نشان داده شود.
آغاز چنین گفتگوهایی در جامعه می تواند در نهایت جنبش آگاهی در قبال نیاز برای ایجاد دوباره «امنیت از پایین» را رقم بزند که پایه های آن نه تفنگ، بلکه نیروی نگهدارنده و پرورش دهندهاش عشق میباشد.
پروفسور شهربانو تاج بخش، عضو هیأت مشاورین انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان و استاد دانشگاه، انستیتوت مطالعات سیاسی(ساینسپو) پاریس است.
پژوهشگران، متخصصین و دانشگاهیانی که علاقمند به نشر مقالات علمی خود در مورد مسائل استراتژیک افغانستان، منطقه و جهان در این صفحه میباشند، میتوانند از طریق این ایمیل با ما در تماس شوند:opinions@aiss.af
این مقاله بازتاب دهندۀ دیدگاههای رسمی انستیتوت نمیباشد.