چشم انداز روابط روسیه و جهان اسلام
نویسنده: دکتر رنگین دادفر سپنتا
با پایان جنگ سرد و جهان دو قطبی، متاسفانه که برخلاف انتظار و آرزوی مردم جهان، دوران تکروییها (Unilateralism) آغاز شد. نظام حقوقی بینالمللی نادیده گرفته شد و تعدادی از کشورها مورد تجاوز قرار گرفتند. دولتها در هم شکستانده شد و به انسانها زیانهای زیادی وارد شد. در ایدئولوژی نظام سلطهطلبانه معاصر، جای کمونیسم را اسلام گرفت و به عنوان دشمن اعلان گردید. اسلام با تروریسم معادل پنداشته شد و بدینگونه بنیادهای یک مدنیت بزرگ انسانی مورد سوال قرار گرفتند.
در چنین فضایی که ایدئولوژی نئولیبرالیسم گمان میکرد تاریخ، به سخن فوکویاما، به پایان رسیده است، لشکرکشیها به ساحت گستردهای از سرزمینهای دارای اکثریت مسلمان آغاز شد. از عراق تا لیبیا در شمال افریقا دولتها مورد حمله قرار گرفتند و جغرافیههایی بدون دولت به وجود آمد. در این سرزمینها که از دولت و اتوریته دولتی تهی شده بود، افراطیت اسلامی و تروریسم جهادی بیش از پیش تقویت شده و زمینه رقابتهای خونین و جنگهای ویرانگر مساعد گردید. جهادیهای بینالمللی از سراسر دنیا راهی این سرزمینها شدند و ما شاهد یکی از خونینترین منازعات معاصر، گسستهای اجتماعی و کشتارهای تباری و قشری در این سرزمینها شدیم. همانطور که میدانید کشور من افغانستان در صدر کشورهایی قرار دارد که قربانی افراطیت و تروریسم شده است. چهل سال است که ما گرفتار جنگهای خانمانسوز و نیابتی استیم. اجازه بدهید اندکی به گذشته اشاره داشته باشم تا بتوانیم به کجرویهای استراتژیک در این باره بپردازیم.
کشورهای غربی، در رأس آنها ایالات متحده امریکا، در تمام قرن بیستم به حمایت از گروههای بنیادگرا پرداختند و از آن ها به مثابه ابزار سیاست سلطه، و مبارزه با جریانهای آزادیخواه جهانسوم و جریانهای چپ استفاده کردند. حمایت از جریانهایی که دین را به تنها عنصر هویتی و ابزار مبارزه برای کسب قدرت سیاسی تقلیل میدهند، در صدر پالیسیهای کشورهای غربی قرار داشت. در حالی که اسلام یک کلیت بزرگ تمدنی و فرهنگی است، که ملتهای گوناگون با فرهنگها و تاریخهای بسیار متفاوت در آن زیسته اند، و در عصر حاضر هم جریانهایی زیادی درکشورهای اسلامی وجود دارند که دین را از منظر تمدنی میبینند و میخواهند اسلام دینی سازگار با ارزشهای مدرن و جهان اسلام شریک قابل اعتمادی برای کشورهای جهان باشد، اما واقعیت تلخ این است که نهادهایی که تفسیر فرسوده و افراطی از اسلام را ترویج میکنند همیشه مورد حمایت کشورهای غربی و دولتهای محافظهکار قرار داشته اند.
پس از تجاوز شوروی سابق به افغانستان، ایالاتمتحده امریکا و کشورهای غربی به منظور مبارزه با کمونیسم از افراطیترین جریانهایی مربوط به اسلام سیاسی در افغانستان حمایت کردند. جهادیان بینالمللی به شمول «بنلادن» معروف به کمک و همکاری استخبارات این کشورها به افغانستان آورده شدند. بدین گونه افغانستان به مرکز اصلی جهادیسم بینالمللی تبدیل شد. در حالی که کشور ما تا آن زمان یکی از پر تسامحترین و امنترین کشورهای جهان بود. اما با تجاوز شوروی و واکنش کشورهای غربی این سرزمین به بزرگترین میدان جنگ نیابتی قرن بیستم و کانون افراطیت اسلامی تبدیل شد. افغانستان دولت شکستخورده نبود؛ دولت افغانستان در اثر مداخله پاکستان و با استفاده از افراطیت بینالمللی جهادی ویران شد، شکستانده شد. مردم ما این سخن جنگجویان ضد کمونیسم در جنگ سرد را که میگفتند «ما تا آخرین افغان با کمونیسم خواهیم جنگید» هنوز به یاد دارند. کمونیسم شکست خورد اما جنگ تحمیلی بر مردم افغانستان به پایان نرسید.
اجازه بدهید تا سخنان آقای «برژینسکی» (Zbigniew Kazimierz Brzezinski) مشاور امنیت ملی ایالات متحده در زمان رئیس جمهور «جیمیکارتر» را در باره استفاده ابزاری از مسلمانان افغانستان در جنگ با کمونیسم در این جا بازتاب دهم:
به تاریخ سیزدهم جنوری سال ۲۰۱۳، حامد کرزی رییس جمهور پیشین افغانستان دعوت شامی به افتخار تعدادی از پالیسیسازان ایالات متحده آمریکا در واشنگتن برگزار کرد. در این دعوت، آقای برژینسکی نیز حضور داشت. رییس جمهور پیشین افغانستان از وی پرسید: «آقای برژینسکی، درست است که شما پس از تجاوز اتحاد شوروی پیشین به افغانستان «تیوری کمربند سبز»، یعنی محاصره اتحاد شوروی و کشورهای اردوگاه شرق را با توسل به افراطیت اسلامی تدوین کردید؟»
آقای برژنسکی گفت: «کاملاً چنین نبود آقای رییس جمهور. من معتقد بودم که در اطراف اتحاد شوروی باید «حلقهی آتشین»، کانونهای ناآرامی ایجاد کرد و از این طریق زمینه سقوط کمونیسم را فراهم آورد. تجاوز شوروی به افغانستان در این رابطه فرصت خوبی بود.»
رییس جمهور کرزی گفت: «اما این کار به بهای تقویت افراطیت و تروریسم اسلامی صورت گرفت و مردم جهان امروز از این افراطیت در عذابند.»
آقای برژنسکی با خونسردی تمام گفت: «آقای رییس جمهور، از لحاظ تاریخی رشد چهار تا افراطی دینی در مقایسه با شکست تاریخی کمونیسم چه اهمیتی دارد؟»
از منظر ایالات متحده و جهان غرب شاید که دیدگاه برژنسکی درست باشد، اما از چشمانداز مردم افغانستان و تمام کشورهای که در معرض جنگها و کشتارهای خونین افراطیت دینی و تکفیری قرار دارند این بزرگترین فاجعهای است که ما با آن دست به گریبانیم. ما مردم کشورهای اسلامی، بزرگترین قربانیان تروریسمی که به عنوان ابزار مبارزه در یک جنگ نیابتی پرورش یافت، میباشیم.
از چشمانداز استراتژیک باشد، بدون مبارزه مشترک بشریت صلحطلب و کشورهای اسلامی همراه با فدراسیون روسیه با این تروریسم، و اجتناب از هر نوع استفاده ابزاری از آن و افراطیت، ناممکن است که بتوانیم به صلح پایدار در جهان دست یابیم. به نظر من یک گام استراتژیک برای آینده جهان این است که مشترکاً در راستای مبارزه با افراطیت دینی اقدام و از جریانهای مدرنیست و اصلاحطلب اسلامی حمایت شود. این کار شدنی است، اگر ارادهای سیاسی وجود داشته باشد. در غرب نه تنها هنوز چنین ارادهای دیده نمیشود بلکه کماکان در برخورد با افراطیت از یک سیاست گزینشی استفاده میشود. افراطیت تا زمانی که به سود منافع هژمونی آنها باشد مورد قبول است و اگر با منافع نظام جهانی سلطه در تقابل قرار گرفت، بد است. متاسفانه که در سیاست مبارزه با افراطیت این رویکرد گزینیشی موجب میشود که افراطیت مورد استفاده قرار بگیرد. برخی از کشورها هنوز هم با چنین رویکردی در عرصه بینالمللی به سیاست میپردازند که در نهایت آن جنگها و جنگهای نیابتی و مداخله در امور کشور ها پایان نمی یابند.
ما نیاز به یک تغییر پارادایمی داریم. من به این باورم که دشمنی با اسلام و اسلام ستیزی و عروج پوپولیسم و ناسیونالیسم افراطی، آن طوری که ما در کشورهای غربی شاهد آن استیم، همچنان موجب تداوم دشمنی و خشونت خواهد بود. اکثریت مطلق مسلمانان در جهان، جانبدار اسلام سیاسی و یا افراطی نیستند. مسلمانان قربانیان اصلی افراطیت اند. سوال بر سر این است که آیا ما میتوانیم پیوند همکاری و همرایی استراتژیک را میان مسلمانان معتدل و دنیای جانبدار صلح، با در نظر داشت اصل احترام متقابل و پذیرفتن دنیایی با فرهنگهای گوناگون اما دارای ارزشهای مشترک انسانی، داشته باشیم و یا نه؟ به باور من همکاری استراتژیک میان فدراسیون روسیه و جهان اسلام باید مبتنی بر بازتاب این پارادایم نوین باشد. این پارادایم باید تفاوت بنیادیای را با رویکردهای متعارف در روابط بینالمللی، با در نظرداشت دنیای مسلمانان و رابطه آنها با کشور های دیگر و همچنین سیر جوامع انسانی به سوی تمدن معاصر بشری، به نمایش بگذارد.
شایان یادآوری میدانم که ما مردم افغانستان از مساعی فدراسیون روسیه در راستای تامین امنیت و صلح در افغانستان سپاسگزار استیم. مسکو در فبروری و می امسال دوبار میزبان گفتوگوهای غیر رسمی میان افغانها بوده است. حضور نیرومند فدراسیون روسیه در فرایند صلح افغانستان و کمک این کشور به منظور رسیدن به یک توافق همهشمول صلح در کشور ما دارای اهمیت اساسی میباشد. امیدواریم فدراسیون روسیه در این راستا در همکاری بینالمللی همچنان فعالانه حضور داشته باشد.
در اخیر میخواهم از این که فرصت دیدار مجدد با خواهران و برادران و همچنین دیدار از کشور زیبای روسیه میسر گردید و مهماننوازی گرم برادران و خواهران ما در شهر زیبای «اوفو» صمیمانه تشکر کنم.
متن بالا سخنرانی دکتر رنگین دادفر سپنتا در پنجمین نشست گروه دیدگاههای راهبردی روسیه و جهان اسلام میباشد. این نشست به تاریخ 28-29 نوامبر 2019 در شهر اوفا، جمهوری باشقیرستان، فدراسیون روسیه برگزار گردیده بود.
دکتر رنگین دادفر سپنتا مشاور پیشین امنیت ملی افغانستان، وزیر خارجه پیشین و مشاور ارشد امور بین الملل رییس جمهور کرزی و رییس بورد مشاورین انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان می باشد.
پژوهشگران، متخصصین و دانشگاهیانی که علاقمند به نشر مقالات علمی خود در مورد مسائل استراتژیک افغانستان، منطقه و جهان در این صفحه میباشند، میتوانند از طریق این ایمیل با ما در تماس شوند:opinions@aiss.af
این مقاله بازتاب دهندۀ دیدگاههای رسمی انستیتوت نمیباشد.