تقویت نظام جمهوری؛ حمایت به جای رقابت در افغانستان
نویسنده: محمدرضا بهرامی
دو اتفاق عمده در ماههای اخیر، افغانستان را در مسیری متفاوت از دهههای اخیر قرار داده است. مسیری که میتوان در آن بیم و امید نسبت به آینده را توامان نزد مردم این کشور مشاهده کرد. انعقاد توافق دوحه بین ایالات متحده آمریکا و طالبان به عنوان اتفاق اول و نیز توافق سیاسی رهبران افغانستان که موضوع صلح را برای اولین بار با ایجاد ساختاری جدید و برخواسته از اجماع داخلی در دستورکار قرار داد، دومین اتفاق محسوب میشود. شکلدهی شورای عالی مصالحه و تیم مذاکرهکننده از سوی حکومت جمهوری اسلامی افغانستان، به منظور آغاز مذاکره بینالافغانی در بخش امیدوارکننده و پیشبینی پذیر تحولات قرار میگیرد.
تصمیم دولت ایالات متحده آمریکا برای تغییر سیاست در قبال افغانستان و خروج نیروهای نظامی از این کشور عامل ایجاد توافق دوحه بود. حدود 18 ماه تلاش پنهان و پیدا به همراه بیش از ده دور مذاکرات مستقیم میان نمایندگان ایالات متحده آمریکا و گروه طالبان در دوحه مسیر طی شده برای این تغییر سیاست بود که نهایتا در 29 فوریه سال جاری میلادی منجر به امضای توافقی بین دو طرف شد.
هم زمان با امضای توافق دوحه، در کابل نیز بیانیه مشترکی بین حکومت افغانستان، دبیرکل ناتو و وزیر دفاع آمریکا منتشر شد که پیام آن ادامه حمایت از حکومت افغانستان بود. شاید مهمترین دلیل صدور این بیانیه که در نیمه مذاکرات دوحه، به کابل پیشنهاد شده بود، امکان مدیریت نارضایتی حکومت افغانستان از آنچه در دوحه میگذشت و کابل به صورت کامل در جریان قرار نمیگرفت، بود.
بخش عمده توافق دوحه در واقع حدود مسئولیتها و تعهدات دو طرف توافقنامه را در قالب خروج نیروهای نظامی آمریکا در ازای اخذ تضمین امنیتی از گروه طالبان نسبت به آینده مشخص کرده است. البته جزئیات دو ضمیمه این توافق محرمانه باقیمانده است.
با مطالعه توافق دوحه برخی سوالات و ابهامات نسبت به سیاست جدید آمریکا در قبال افغانستان ایجاد میشود که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- در توافق دوحه تعهد و الزامی برای برقراری آتش بس توسط طالبان تعریف نشده و حداکثر موضوع کاهش خشونت آن هم به صورت توافقاتی شفاهی از جنس آنچه این روزها مطرح است در خلال مذاکرات عنوان شده است. همچنین در متن منتشر شده توافق، اشارههای مستقیمی برای تعهد به مقابله با حضور دیگر گروههای افراطی نشده است.
- در مسیر منجر به توافق دوحه، دولت آمریکا با نادیده انگاشتن نقش و جایگاه حکومت رسمی و قانونی در افغانستان، مبادرت به گفتوگوی مستقیم و در نهایت انعقاد توافقنامه با گروه مسلح مخالف حکومت کرد. توافق در مورد استقرار پایگاهها و نیروهای نظامی خارجی با حکومت افغانستان ولی نحوه خروج نیروها و بستن پایگاهها با این گروه مسلح مخالف حکومت به امضا رسیده است. مشروعیت به دست آمده از این توافق برای طالبان قابل مقایسه با تمام تلاشهای این گروه ظرف سالهای اخیر و در تعامل با کشورهای مختلف نبود. واشنگتن تمام موانع را به یک باره برای طالبان برداشت و با اعطای اعتماد به نفس قابل توجه به آنان، حس برتری و موفقیت را در آنها تقویت کرد.
- در توافق دوحه، طالبان موفق شد خود را به عنوان یک طرف موثر و تعیینکننده در افغانستان تثبیت کند. دولت آمریکا نیز نه تنها با عبور از حکومت قانونی مستقر در افغانستان، بلکه با عبور از ساختار موجود این کشور که برخواسته از قانون اساسی است، کلیت مطالبه طالبان برای تغییر شکل حکومت در آینده را مورد حمایت قرار میدهد.
- در معادله داخل افغانستان عامل توازن در برابر طالبان از منظر نظامی، حمایت نیروهای خارجی از نیروهای امنیتی افغان خصوصا از طریق هوایی بود. این توازن با توافق دوحه بر هم خورده و نیروهای نظامی خارجی تنها در برابر عدم سقوط مراکز 34 استان افغانستان خود را متعهد میدانند.
- رفتارهای سیاسی انجام شده توسط آمریکا برای دستیابی به توافق دوحه، قابلیت رقابتهای منطقهای را افزایش و ظرفیت اجماعسازی را محدود ساخته است.
با عنایت به ابهامات فوق توافق دوحه نمیتواند پایه اصلی برای دستیابی به صلح در افغانستان محسوب شود و تنها میتواند در فرآیندی کاملتر عنصری کمککننده باشد. هر چند در روندهای این چنینی تردید نسبت به نیت آمریکا همواره از چالشیترین نکات است.
به منظور عبور از ابهامات فوق و دستیابی به یک فهم مشترک و سازنده که بتواند زمینهساز صلحی پایدار برای افغانستان پسا توافق دوحه باشد، توجه به سه نکته مناسب خواهد بود؛
اول طالبان بخشی از واقعیتهای افغانستان بوده و باید در چارچوب راهحل دستیابی به صلح به آنها نگریست، اما این درک نیز باید در رهبران طالبان تقویت شود که شرایط امروز افغانستان و شبکه مناسبات منطقهای و فرامنطقهای این کشور بازگشت به گذشته را غیر ممکن ساخته است.
دوم نهاد حکومت در افغانستان قانونی، مشروع و برخواسته از روندهای تعریف شده در قانون اساسی این کشور است. اگر چه کارکرد بخشهایی از حکومت افغانستان ظرف سالهای اخیر به تولید مشکلات و نارساییهایی در عملکرد کلی و برداشت نسبت به کارآمدی آن منجر شده، اما اصلاح این معنا لزوما با بازتعریف مجدد ساختارها به نتیجه نخواهد رسید و راه در تقویت ساختارها و رفع نارساییها است، ضمن اینکه نحوه اعمال هرگونه تغییر نیز در همین ساختارها و قوانین تعریف شده است.
سوم کشورهای منطقه نیازمند یک اجماع حول محور افغانستان و تغییر نگاه هستند. دشوار است در مورد مقابله جدی با تروریسم، مواد مخدر و قاچاق سازمان یافته انسان در منطقه، بدون توجه به وضعیت داخلی افغانستان صحبت کرد. اگر بخواهیم حکومت افغانستان مسئولیتهای خود را به خوبی انجام دهد، راهی جز حمایت از برقراری صلح و تقویت حکومت مرکزی قوی، با ثبات، مسئولیتپذیر و پاسخگو در این کشور نیست. هیچ موضوعی به استثنای صلح به این اندازه از اجماع داخلی در این کشور تاکنون برخوردار نبوده است. نمیتوان منتظر ترتیباتی ماند تا تکلیف نظم امنیتی منطقه در پرتو آن مشخص و سپس حل موضوع افغانستان را در چارچوب آن تعریف کرد. استمرار دوران گذار در نظام بینالملل و به خصوص تحولات مرتبط با کووید 19 این فرصت را به این زودیها در اختیار قرار نمیدهد.
در راستای حرکت در مسیر استقرار ثبات در افغانستان، جمهوری اسلامی ایران ظرف ماههای اخیر اقدامات خود در ارتباط با این همسایه شرقی که در یک حوزه تمدنی مشترک قرار دارد را در چند جهت متمرکز و فعالیتهایی با محوریت وزیر امور خارجه را آغاز کرد:
اول تلاش در جهت کاهش مشکلات به وجود آمده در پسا انتخابات سال گذشته در این کشور و دستیابی به توافقی بود که علاوه بر انسجام بخشی داخلی، هموارکننده ادامه مسیر به منظور امکان تحقق صلحی پایدار و فراگیر باشد.
دوم استمرار تماس و گفتوگو با طالبان به عنوان یک طرف داخلی موضوع افغانستان با هدف تشویق مذاکرات درون افغانی، جستجوی کوتاهترین مسیر برای عبور از مشکلات فعلی، تقویت اجماع داخلی و دستیابی به توافق.
سوم تلاش در جهت تبیین اهمیت حضور سازمان ملل متحد به عنوان نهاد بینالمللی مورد پذیرش طرفهای مختلف که میتواند هماهنگکننده و جهتدهنده همه تلاشهای موجود در مسیر دستیابی به صلح و تضمینکننده استمرار ثبات در این کشور باشد.
چهارم با توجه به ضرورت ترمیم اجماع منطقهای در قبال تحولات افغانستان و حمایت از خواست مردم، حکومت و جریانات سیاسی این کشور، تلاشهایی در سطوح مختلف آغاز تا درک مشترکی در منطقه پیرامون راههای قابل دسترس حمایت از خواست افغانها در مسیر دستیابی به صلح ایجاد شود.
در نهایت به نظر میرسد:
- باید به حکومت، مردم و همه جناحهای افغانستان کمک کرد تا با بهرهگیری از گفتوگوهای درون افغانها و بدون دخالت خارجی در مسیر مناسب خود برای احیای هویت، نقش و جایگاه در منطقه و جهان از طریق برقراری روابط متعادل، مسالمتآمیز و به دور از ورود به تنشهای دیگر کشورها، بر مبنای منافع ملی خودشان حرکت کنند.
- نتیجه بخش بودن این روند به همان اندازه که به تعهد دو طرف اصلی مذاکرهکننده یعنی حکومت افغانستان و گروه طالبان وابسته است، به رفتار جمعی و مشترک کشورهای دوست و حامیان استقرار صلح پایدار در افغانستان به منظور حمایت واقعی از خواست مردم این کشور، الویت بخشی به استقرار ثبات در افغانستان، جایگزینی رقابتهای ژئوپلتیک محور با رقابتهای اقتصاد محور، مبنا قرار دادن مشارکت در تعاملهای مرتبط با افغانستان و پرهیز از انتقال سیاستهای دوجانبه به محیط داخلی این کشور وابسته است.
محمد رضا بهرامی سفیر پیشین جمهوری اسلامی ایران در افغانستان است.
پژوهشگران، متخصصین و دانشگاهیانی که علاقمند به نشر مقالات علمی خود در مورد مسائل استراتژیک افغانستان، منطقه و جهان در این صفحه میباشند، میتوانند از طریق این ایمیل با ما در تماس شوند: opinions@aiss.af
این مقاله بازتاب دهندۀ دیدگاههای رسمی انستیتوت نمیباشد.