طالبان میتوانستند برنگردند؛ تلاش برای احیای میراث تاریخی و فرهنگی افغانستان
Photo Credit: Taliban celebrate the second anniversary of their take-over, in front of the American embassy in Kabul, August 15, 2023. Photo credit: Zerah Oriane/ABACA via Reuters Connect
نویسنده: دکتر داوود مرادیان
خروج ایالات متحده امریکا از افغانستان و متعاقب آن تسلط طالبان بر این کشور منجر به تحولات انسانی، امنیتی و ژئوپلیتیک در منطقه شده است. در حالی که مردم افغانستان، بهویژه زنان، بار سنگین این فاجعه آشکار را بر دوش میکشند، رژیم طالبان برای همسایهگان خود، بهخصوص در ولایتهای شمالی کشور که با ترکمنستان، اوزبیکستان و تاجیکستان هممرزند، به یک «سیاهچاله» امنیتی بدل شده است. یک افغانستان ناپایدار همچنین بهمعنای مانعی بر سر راه همکاری و یکپارچهگی اقتصادی منطقهای است و از احیای یک نوع رقابت (بازی بزرگ) توسط قدرتهای جهانی در منطقه خبر میدهد.
بررسی این تنش تازه در جنوب آسیای مرکزی در بافت تاریخی میتواند به درک ظواهر تازه آن کمک کند.
تقاطع واقعی تمدنها
قبل از آمدن استعمارگران اروپا و تقسیم منطقه به نهادهای اغلب نامتجانس، افغانستان و همسایهگانش دو منطقه به هم پیوسته را تشکیل میدادند که بهنامهای ماوراءالنهر و خراسان شناخته میشدند.
فردریک استار، محقق برجسته امریکایی، اصطلاح «روشنگری گمشده» را برای توصیف این مناطق ابداع کرد؛ چون این مناطق بهعنوان چهارراهی برای فرهنگها، مذاهب و مسیرهای تجاری مختلف عمل میکردند. مناطقی که تمدن یونانی -باختری را در بر گرفته بودند، شاعران نامدار پارسی و فقیههای نامآور مسلمان را به جهان معرفی کردند و شاهد ظهور شهرهای جهانوطنی مانند سمرقند، بلخ، بخارا و هرات بودند. بهعنوان مثال، پس از قتل عام یهودیان توسط تزارها در قرن نوزدهم، برخی از یهودیان ساکن در امپراتوری روسیه به جامعه کوچک و در حال گسترش یهودیان هرات پناه بردند. برخلاف آزار و شکنجه یهودیان در اروپا، این نماد منطقهای از پیوستهگی و همزیستی مذهبی بود.
پس از قرن نوزدهم، افغانستان به «دولت حائل» بین هند بریتانیا و امپراتوری رو به گسترش روسیه تبدیل شد. (چون بخش شرقی افغانستان این کشور را به چین متصل کرده بود و هر گونه مرز مشترک بین دو ابرقدرت را از میان برداشته بود.) این وضعیت آغاز نقش غمانگیز افغانستان بهعنوان میدان جنگ برای یک سلسه جنگهای نیابتی توسط قدرتهای خارجی را رقم زد.
تاریخ مدرن افغانستان با دو نیروی متمایز و مناطق مرتبط با آنها مشخص میشود: نیروهای ترقیخواه در شمال در برابر نیروهای اسلامگرای ستیزهجو که عمدتاً در جنوب مستقر هستند. به اصطلاح ژئوپلیتیک، اورآسیا در برابر شبهقاره هند. اقدامات قدرتهای بریتانیا و روسیه به ظهور این نیروهای متضاد کمک کرد و باعث تقویت ناسیونالیسم مذهبی و تقسیمات قومی شد. جریان اسلامگرای دیوبندی که در اواخر قرن نوزدهم در هند شکل گرفت، در ابتدا یک برنامه ضداستعماری را دنبال میکرد. با گذشت زمان، این برنامه به یک جریان اسلامگرای ستیزهجو مخالف نوگرایی تبدیل شد.
علاوه بر این، تأسیس پاکستان بهعنوان اولین «دولت اسلامی» مدرن، موقعیت برجسته نیروهای ستیزهجوی اسلامی را مستحکمتر کرد و دیگر گرایشها و جریانهای اسلامی را به حاشیه برد. بسیاری از احزاب اسلامی افغانستان، بهویژه طالبان، عمیقاً تحت تأثیر دکترین دیوبندی بودند. این نفوذ منجر به قطع ارتباط با میراث غنی دینی اسلام خراسانی شد که میتوان آن را «اسلام مدنی» توصیف کرد. شاخصههای اسلام خراسانی عقلگرایی، تصوف و عناصر فرهنگ مدنیاند.
سه حمله اسلامگرایان علیه تجددطلبان سکولار
از اوایل قرن بیستم، نیروهای سیاسی که از جنوب/شبهقاره هند سرچشمه میگرفتند، با حامیان خارجی خود، سه بار نظم نوپای قانون اساسی افغانستان را سرنگون کردند. اولین بار، راج بریتانیا از نخستین قیام موفق اسلامگرایان/روحانیون علیه برنامههای اصلاحی شاه امانالله خان (۱۹۱۹-۱۹۲۹) حمایت کرد که منجر به سرنگونی این پادشاه نوگرای افغانستان شد.
گروه دوم اسلامگرایان موفق متشکل از مجاهدین مستقر در پاکستان بودند. آنها توانستند دولت چپگرای افغانستان (۱۹۷۸-۱۹۹۲) تحت حمایت شوروی را که ماهیت سکولار داشت، سرنگون کنند. و بهدنبال آن، طالبان با الهام گرفتن از این دو نمونه قبلی، از اختلافات میان نخبهگان سیاسی افغانستان بهره بردند و در حمایت از منافع راهبردی پاکستان، همراه با اولویتهای ژئوپلیتیکی غرب، به قدرت رسیدند.
حمایت غرب از مجاهدین افغان در طول مداخله شوروی در افغانستان و همچنین رفتار ملایم بعدی با طالبان، از جمله عدم تمایل اولیه برای طبقهبندی آنها بهعنوان گروه تروریستی تحت تحریم، رابطه چندوجهی بین جناحهای اسلامگرای ستیزهجو و قدرتهای غربی را برجسته میکند. به بیان دیگر، مشارکتهایی بین اهداف غیرلیبرال اسلامگرایان و منافع ژئوپلیتیکی غرب وجود داشته است.
افغانستان بهعنوان وزیرستان بزرگ
اوباما، رییس جمهور سابق ایالات متحده امریکا، زمانی منطقه قبیلهای کوچک در پاکستان را که وزیرستان جنوبی نام دارد، به دلیل مسائلی مانند تروریسم، مواد مخدر، جنایات سازمانیافته و جنگ نیابتی، «خطرناکترین مکان جهان» توصیف کرده بود. افغانستان تحت کنترل طالبان اکنون در حال تبدیل شدن به چیزی است که میتوان آن را «وزیرستان بزرگ» نامید، که نشاندهنده پیروزی ژئوپلیتیکی پاکستان در گنجاندن افغانستان در حوزه ژئواستراتژیک خود است.
ایده عمق راهبردی پاکستان این است که در صورت حمله هندوستان بر آن کشور، نظامیان پاکستانی بتوانند به افغانستان عقبنشینی کرده و از آنجا دست به ضدحمله بزنند. این ایده اساساً بیانگر نسخه مدرن «سیاست رو به جلو» بریتانیا در طول حکومت استعماری این کشور در جنوب آسیاست.
بسیاری از استراتژیستهای پاکستانی، افغانستان را امتداد مناطق قبیلهای پاکستان میدانند. به همین خاطر، آنها با تلاشهای واشنگتن برای حمایت از نظام مدرن و قانون اساسی در افغانستان مخالفت کردند. در طول تاریخ، از محمود غزنوی در قرن یازدهم تا اولین جنگ پاکستان علیه هند در سال ۱۹۴۸، ارتشهای زیادی یکی پی دیگری، شبهنظامیان قبیلهای را بهعنوان جنگجویان مقرون به صرفه و کارآمد برای لشکرکشیهای امپراتوری خود به خدمت گرفتهاند.
رقابت پاکستان با هند با مفهوم اسلامی «غزوه هند» شکل میگیرد که پیشبینی میکند ارتش اسلامی به شبهقاره هند حمله کرده و آن را فتح خواهد کرد. «وزیرستان بزرگ» برای آمادهسازی، راهاندازی و نگهداری این مبارزه هزار ساله بسیار مهم تلقی میشود. مقامهای امنیتی هند قبلاً در مورد افزایش توقیف سلاح و مهمات قاچاقشده از افغانستان در کشمیر ابراز نگرانی کردهاند.
افغانستان تحت کنترل طالبان تهدیدها و چالشهای بیشماری را برای همسایهگان شمالی خود ایجاد میکند. طالبان، که عمدتاً از پشتونها تشکیل شدهاند، دارای ترکیب قومیتی هستند که با جوامع قومی در شمال افغانستان، که عمدتاً تاجیک و اوزبیک هستند، بیگانهگی دارند. طالبان روند آهسته اما سازمانیافته پاکسازی قومی را در مناطق شمالی افغانستان آغاز کردهاند و جمعیت غیرپشتون را از آنجاها بیرون میرانند و سرزمینشان را به پشتونهایی از مناطق مرزی پاکستان و افغانستان میدهند. برخی از افراد تازه اسکان داده شده اعضای طالبان پاکستان هستند.
این اسکان مجدد جزئی از استراتژی طالبان برای «مدیریت تروریسم» است، که این استراتژی شامل همکاری، مشارکت، مهار، پنهانسازی و رویارویی میشود. طالبان با الهام از دستاوردهای قبلی خود و استفاده موثر ایران و پاکستان از تروریسم بهعنوان ابزار سیاست خارجی، واحدهای انتحاری را در امتداد مرزهای افغانستان مستقر کردهاند. علاوه بر این، همیشه مواد مخدر همدم تروریسم است. بهرغم اظهارات طالبان مبنی بر ممنوعیت تولید مواد مخدر، مسیر شمالی تجارت مواد مخدر همچنان بهعنوان یک دهلیز تثبیتشده برای انتقال مواد مخدر تولید شده در افغانستان به بازارهای سودآور آسیای مرکزی و روسیه عمل میکند.
پیروزی طالبان، اسلامگرایان ستیزهجو را در سطح جهانی، بهویژه در مجاورت آنها، حیات دوباره داده است. اوزبیکستان و تاجیکستان با مسائل مهم، هرچند پنهان، ستیزهجویان اسلامگرا دستوپنجه نرم میکنند. پیروزیهای مجاهدین افغانستان و متعاقباً طالبان، که به ترتیب دو ابرقدرت بزرگ، اتحاد جماهیر شوروی و ناتو را شکست دادند، این شبهنظامیان را جسورتر کرده است و برای آنها تصور سرنگونی دولتهای سکولار در جمهوریهای آسیای مرکزی را داده است. افغانستان میزبان بیش از بیست گروه شبهنظامی است، که توسط تیم نظارتی شورای امنیت سازمان ملل مستند شده است. این گروهها نیروی انسانی کافی برای چنین تلاشهایی را فراهم میکنند.
تروریسم زیستمحیطی آخرین تاکتیکی است که طالبان علیه همسایهگان غربی و شمالی افغانستان بهکار گرفتهاند. پیش از به قدرت رسیدن طالبان، اختلافات آب فرامرزی بین افغانستان و همسایهگانش وجود داشت. اما طالبان در راستای بیکفایتی حرفهای و ماهیت جنگطلبانه خود، بهطور قابل توجهی رویارویی بر سر منابع آبی با همسایهگان افغانستان را تشدید کردهاند. در اقدام بیسابقه، سه رییس جمهور ترکمنستان، اوزبیکستان و تاجیکستان مشترکاً در ماه آگست سال ۲۰۲۳ بیانیهای صادر کردند و نگرانی شدید خود را در مورد ساخت کانال بزرگ آب توسط طالبان در امتداد مرزهایشان با افغانستان ابراز کردند.
در حاکمیت کنونی طالبان، دو گرایش دیگر ظهور کرده است: اسلامیسازی جامعه افغانستان و تجاوز فزاینده چین بر منابع طبیعی و حوزههای سیاسی افغانستان. در حالی که توجه جهانی به ممنوعیت آموزش و کار زنان بوده است، افزایش گسترده مدارس دینی در سراسر کشور کمتر مورد توجه قرار گرفته است. وزارت معارف طالبان اخیراً از ثبت نام نزدیک به یک میلیون ملا در مدارس دینی، از جمعیت ۳۵ میلیونی افغانستان، خبر داده است. در پاکستان با ۲۳۰ میلیون نفر جمعیت، ۲٫۵ میلیون طلبه مدرسه وجود دارد. در همین حال، در ترکیه، دولت اسلامگرای رجب طیب اردوغان هنوز به هدف خود برای جذب ۱۲۰۰۰۰ معلم دینی دست نیافته است.
در همین حال، الحاق افغانستان به حوزه نفوذ چین، نتیجه اجتنابناپذیر شکست واشنگتن و ظهور پاکستان است؛ زیرا چین بیثباتی بیرون از کنترل و حضور رقبای ژئوپلیتیکی خود را در مجاورتش تحمل نخواهد کرد. بیجینگ و اسلامآباد قبلاً مذاکراتی را برای ادغام افغانستان در دهلیز اقتصادی چین – پاکستان (CPEC) آغاز کردهاند. چین همچنین همکاری با دستگاه امنیتی و اطلاعاتی طالبان را آغاز کرده است؛ از جمله طرحی برای استقرار سیستمهای دوربین مداربسته در تمام ولایتهای افغانستان داده است.
کشتن هیدرا
تسخیر مجدد افغانستان توسط طالبان سه واکنش متمایز را به دنبال داشت: توهم، ترس و مقاومت.
مقامهای امریکایی در تلاش برای توجیه مذاکرات خود با طالبان، توهم «طالبان تغییریافته» یا «طالبان ۲٫۰» را تبلیغ کردند. ویلیام برن، رییس سیآیای، اولین مقام ارشد غربی بود که تنها چند روز پس از فروپاشی دولت افغانستان به کابل سفر کرد. انگیزه تعامل سیآیای با طالبان تا حدی به دلیل جستوجو برای یافتن وجه مشترک در برخورد با دشمنان مشترک بود. به همین منظور، لابیگری گسترده، از جمله «دیپلماسی صلح» ناروی و قطر در پایتختهای کشورهای غربی، روایت نادرست «تغییر طالبان» را ترویج کرد. حتا برخی از اعضای اتحادیه اروپا این روایت را پذیرفتند. با این حال، اقدامات و عملکردهای خود طالبان این روایت را ناکام کرده است. آخرین گزارش کارشناسان سازمان ملل هشدارهای متعددی را در مورد عدم تمایل و ناتوانی طالبان برای تبدیل شدن به شرکای مسوول، مدنی و توسعهمحور ثابت کرده است.
بیاعتمادی به کنشهای طالبان بر انتخاب سیاست بسیاری از کشورها تأثیر گذاشته است. طالبان را میتوان به هیدرا، اژدهای چندسر از اساطیر یونانی، تشبیه کرد، که هر کشوری به دنبال کنترل یک سر اوست، در حالی که سرهای دیگر او را علیه دشمنان خود هدایت میکند. در حال حاضر رقابت بین قدرتهای کلیدی منطقهای و جهانی برای همسویی با جناح مورد نظرشان در ساختار پیچیده و چندلایه طالبان وجود دارد. این قدرتها شامل نهادهایی مانند آیاسآی پاکستان، وزارت امنیت دولتی چین و نیروی قدس سپاه پاسداران ایران هستند.
مقاومت، جنبشهای داخلی خاصی را شامل میشود که هم طالبان و هم کسانی را که طرفدار تعامل یا نرمش هستند، به چالش میکشد. جنبشهای تحت رهبری زنان در خط مقدم مقاومت در برابر آنچه سازمان ملل و دیگران بهعنوان «آپارتاید جنسیتی» و جنایت علیه بشریت توصیف کردهاند، ایستادهاند. تمام نیروهای سیاسی و مدنی افغانستان، از جمله بسیاری از کسانی که زمانی مدافع طالبان بودند مانند حامد کرزی، با بازگشت طالبان به قدرت مخالفت کردهاند. علاوه بر این، در سرتاسر کشور گروههایی هستند که دست به مقاومت مسلحانه در برابر طالبان زدهاند. از نظر منطقهای، رییس جمهور تاجیکستان سرسختترین مخالف طالبان بوده است. همانطور که درگیریهای جاری بین وزارت خارجه ایالات متحده امریکا و کنگره در مورد افغانستان نشان میدهد، در بسیاری از کشورهای دیگر، طرفداران تعامل با طالبان در حال از دست دادن نفوذ خود بر سیاست و افکار عمومی هستند.
نتیجه این مبارزه هرکولی نه تنها آینده افغانستان بلکه ثبات منطقهای و امنیت جهانی را نیز تعیین میکند. آیا میتوان «روشنگری گمشده» و طبیعت جهانوطنی منطقه را احیا کرد یا «وزیرستان بزرگ» پیروز خواهد شد؟
متن اصلی این مقاله در وبسایت The Jerusalem Strategic Tribune به تاریخ ۸ میزان ۱۴۰۲ و ترجمه آن به تاریخ ۱۵ میزان ۱۴۰۲ در روزنامه هشت صبح نشر شده است.
دکتر داوود مرادیان، رئیس انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان و مشاور ارشد پیشین پالیسی وزارت امور خارجه افغانستان است.
پژوهشگران، متخصصین و دانشگاهیانی که علاقمند به نشر مقالات علمی خود در مورد مسائل استراتژیک افغانستان، منطقه و جهان در این صفحه میباشند، میتوانند از طریق این ایمیل با ما در تماس شوند: opinions@aiss.af
این مقاله بازتاب دهندۀ دیدگاههای رسمی انستیتوت نمیباشد.