چه عواملی میتوانند زمینهی گفتگوهای سیاسی در افغانستان را شکل دهند؟
نویسنده: عارف دوستیار
(در یازدهمین کنفرانس امنیتی هرات – دوشنبه، تاجیکستان)
جنگ در خاور میانه و اوکراین و سایر بحرانهای دنیا توجهی جهان را به خود معطوف کرده و نگاهها را از معضل افغانستان دور ساخته است. در داخل کشور، گروه طالبان تمایلی برای دیالوگ و گفتگو در جهت حل معضل افغانستان نشان نمیدهد. سایر طرفهای سیاسی و اجتماعی کشور در داخل سرکوب گردیده و در بیرون از کشور فاقد برنامهی منسجم و هدفمند، دو سال تمام را پشت سر گذاشتند.
آیا در بستر کنونی افغانستان گفتگو به مثابهی ابزاری به خاطر دستیابی به اهداف سیاسی هنوز موثریت دارد؟ برای ایجاد زمینهی گفتگو/دیالوگ در شرایط فعلی کشور چه اقداماتی ممکن و مفید است؟
دلیل بیمیلی دنیا برای رجوع به افغانستان و راه بدیل داخلی
دنیا از افغانستان در سال ۲۰۲۱م خارج شد. بهتر است این واقعیت را بپذیریم که جامعهی جهانی و در رأس آن ایالات متحدهی امریکا برنامهای جدی و ملموس برای افغانستان در آیندهی نزدیک ندارد. جامعهی جهانی معمولاً به خاطر اقدام برای حل منازعات از نظریهی تکامل استفاده میکند. اساس این نظریه را استعارهی زراعتی «پختهشدن میوه» شکل میدهد. میوه را وقتی میتوان چید که پخته شده باشد. به همین ترتیب، زمان صلح و گفتگو آنگاه است که منازعه به پختگی خود رسیده باشد.
پختگی منازعه دو علامه دارد: اول این که دو طرف منازعه به قدر کافی همدیگر خود را آسیب زده و پلههای ترازوی قدرت را تا حدی متعادل ساخته باشند. یکی از نشانههای قدرت اینجا به طور خاص تسلط بالای قسمتی از جغرافیای کشور است. دوم این که دو طرف به این نتیجه برسند که منفعت گفتگو در شرایط پیشآمده بیشتر از ادامهی تنش و جنگ است. واضح است که خطر بالقوهی جنگ تمام عیار در افغانستان موجود است؛ اما به طور بالفعل جنگ به پیمانهی قابل ملاحظه وجود ندارد. به همین سبب جامعهی جهانی اقدام ملموسی را برای تسهیل «گفتگو» و یا «صلح» در شرایط کنونی لازم نمیبیند.
رفتار جامعهی جهانی میتواند یک پیامد خطرناک و یک هم پیامد ناخوشایند برای افغانستان داشته باشد. خطرناک این است که گروههای مسلح مجبور خواهند شد تا جنگ را دوام و ساحهی آن را گسترش دهند. در کوتاهمدت هدف گروههای مسلح، تسخیر کل کشور نه؛ بلکه ایجاد زمینه برای گفتگو خواهد بود؛ اما به محض این که اندکی جغرافیا از دست طالبان خارج شود، انگیزه ایجاد خواهد شد تا شدت جنگ بیشتر شود و جمعکردن دامنهی خشونت همچنان دشوارتر. اما نبود امکانات برای راهکار ایجاد تغییر از راه زور، مانع بزرگ فعلی مبارزات مسلحانه به شمار میرود. پیامد ناخوشایند آن است که مردم مجبور شوند به مدت طولانی منتظر «پختهشدن» میوه به ابتکار خارجیها بنشینند. خارجیها با تاکید بالای حفظ فشارهای اقتصادی، سیاسی، و مدنی بالای طالبان به یک سطح قابل مدیریت اکتفا خواهند کرد. شرایط طوری است که از یک طرف امکانات و حمایت مردمی و جهانی برای مبارزهی مسلحانه وجود ندارد، و از طرف دیگر زمینهی گفتگوی سیاسی و مسالمتآمیز دیده نمیشود. در چنین وضعیتی چه راهکاری میتواند حد اقل در کوتاهمدت، عملی و موثر باشد؟
راهاندازی یک روند دورنماسازی
استعارهی جایگزین برای «نظریهی تکامل» که در بالا مطرح شد، دیدگاه کاشت است. اینجا تاکید بالای ابتکار عمل در کوتاهمدت، میانمدت، و درازمدت است. کاشتن یک نهال، نیازمند آمادهکردن خاک، پیشبینی و در نظرگرفتن هوای فصول سال، مدیریت آفات طبیعی به طوری که خطر آسیب کاهش یابد، و توجهی لازم و مستدام مانند آبیاری است. این استعاره میآموزاند که به عوض چیدن میوهی تلخ دیگران، میتوانیم میوهی خوشمزهی خود را بکاریم.
بنابراین به نظر میرسد افغانستان به یک روند دورنماسازی ضرورت جدی دارد. روندی که در آن جریانهای مختلف افغانستان ـ قبل از این که بخواهند با طالب وارد گفتگو شوند - با مشورتهای میانگروهی منافع خود را به طور واضح تعریف، پلان رسیدن به آن را طرح، و جایگاه گروههای رقیب و متخاصم را نیز در یک سند دورنما شرح دهند. کافی نیست گفته شود «طالبانیزم را نمیخواهیم». نیاز است تا وضعیت مطلوب را ترسیم کرده و نقشهی عملی رسیدن به آن دورنما را نیز بریزیم. اهداف و خواستهها باید ملموس و واقعبینانه باشند؛ طوری که شرایط عینی کشور، منطقه، و دنیا را در نظر داشته باشند. برعلاوه، مهم است تا هر دورنمایی نقش سایر گروههای اجتماعی، سیاسی، نظامی وغیره را نیز در بر داشته و توانایی کار با آنها را مدنظر داشته باشد. موجودیت چنین اسنادی زیر عنوان «دورنما» بستر تبادل افکار میان گروههای مخالف طالبان را نیز هموارتر میسازد.
اینجا سازمانهای بینالمللی به طور خاص سازمان ملل متحد میتواند روندی را تسهیل نماید که در ذیل آن، این اسناد میان گروهها رد و بدل شده و آنها فرصت پیدا کنند تا به همدیگر پاسخ بدهند ویا هم در روشنایی افکار یکدیگر دورنمای خود را نوسازی نمایند. تبادل اسناد، رفته رفته فضا را برای ائتلافسازی و در نهایت گفتگوی مستقیم و متمرکز میان اشتراککنندگان در چنین روندی شکل خواهد داد. در شرایط کنونی چنین پروسهای نه تنها که نسبت به راهاندازی کنفرانسهای بزرگ و پرمصرف واقعبینانهتر است، بلکه طرفهای ذیدخل را نیز در صورتی که فرصت مذاکره با طالبان فراهم شود، آماده میسازد. چنین پروسه بدون شک باید مورد حمایت بینالمللی قرار بگیرد؛ اما شرط اول و اساسی آن ابتکار عمل از جانب جریانهای افغانستان است.
مهم است تا برای پیشبرد چنین پروسهای اصول ذیل مدنظر گرفته شوند؛
روند باید هدفمند باشد. هدف اولی راهاندازی یک گفتمان جامع برای گردهم آوردن افکار، جریانها و افرادی که در عرصههای سیاسی و اجتماعی فعالیت دارند، باشد. هدف دومی، هموارکردن راه برای گفتگوهای سیاسی رودررو برای رسیدن به یک توافق همهجانبه است. روند باید همهشمول باشد. نیاز است تا همهی جریانهای کهنهکار و نوتأسیس از اقشار مختلف، به شمول جوانان، زنان، علما و سیاسیون، شریک این پروسه باشند. آنانی که تغییر را از روشهای سیاسی، اجتماعی، نظامی، و دیپلماتیک دنبال میکنند باید دخیل چنین روندی باشند. این روند باید به روی همه، بدون در نظرداشت افکار سنتی ویا مدرنشان باز باشد. اگر گروه طالبان بخواهند شامل شوند، برایشان فضا داده شود. اگر آنها نخواهند دخیل شوند نیز، نباید منتظر ماند. نحوهی مدیریت پروسهها نیز باید غیرمتمرکز باشد. لازم نیست پروسهی گفتمان و گفتگو را یک یا دو نهاد به دست گیرند - اینجا حرف از پراکندگی نیست؛ بلکه از سخن دخیلسازی همه در یک پروسه است - در نهایت تمام پروسهها و سخنان باید به یک نتیجه برسند. در حال حاضر تنها مرجعی که میتواند به تمام پروسههای کوچکتر با وجود کاستیها، منحیث چتر نقش بازی کند و در پرسشگری و پاسخگویی قاطعانه عمل کند، سازمان ملل متحد است.
قابل یادآوریست که این پروسه باید تدریجی و مرحلهوار باشد. شرایط کشور، منطقه، جهان و پیچیدگی منازعهی افغانستان نمیگذارد تا سریع وارد عمل شد اما اگر هرچه زودتر اقدامات عملی برای دورنماسازی و طرحریزی یک پروسهی وسیع آغاز شود، به همان سرعت به معضل خانمانسوز کشور، به راه حل دست یافته و رسیدگی صورت خواهد گرفت.
مهمترین، واقعبینانهترین و ملموسترین کاری که اکنون جریانهای سیاسی و فعال افغانستان میتوانند انجام دهند این است که منافع خود را تعریف، طرح رسیدن به آن را واضح، و جایگاه گروههای رقیب و متخاصم را نیز شرح دهند. این طرحها در قالب اسناد دورنما جمعآوری شده و پروسهی تبادلهی آن میان جریانهای اشتراککننده از طرف سازمان ملل متحد تسهیل شود. منازعه افغانستان پیچیده است و حل آن نیازمند کار در سطوح مختلف در درازمدت است. اما یک روند دورنماسازی هدفمند، همهشمول، غیر متمرکز و تدریجی میتواند یکی از مهمترین گامهای عملی در کوتاه مدت به خاطر زمینهسازی برای گفتگوهای سیاسی جهت حل معضل کشور باشد.
جا دارد از رهبری و همکاران محترم انسیتیتوت مطالعات استراتیژیک افغانستان بابت برگزاری این نشست اثرگذار و صمیمانه تشکری نمایم. راهاندازی چنین گفتمانی در شرایطی که فضای گردهمآیی برای جریانهای سیاسی و اجتماعی افغانستان در خارج از کشور تنگ است، چالشهای فراوانی را به همراه دارد. تداوم دیالوگ امنیتی هرات میتواند فرصتی باشد برای تولید و تبادل فکر میان اشتراککنندگان و کسانی که میتوانند فکری به حل معضل کنونی افغانستان داشته باشند. خوشحالم که امسال افتخار پیوستن در این جمع شکوهمند را داشتم و یکبار دیگر از ایجاد چنین فرصتهای ارزشمند، ابراز قدردانی میکنم.
عارف دوستیار، مشاور ارشد در انستیتوت کراک برای مطالعات بینالمللی صلح، دانشگاه نوتردام امریکا. آخرین سرکنسول جمهوری اسلامی افغانستان در لاسانجلس آمریکا.
پژوهشگران، متخصصین و دانشگاهیانی که علاقمند به نشر مقالات علمی خود در مورد مسائل استراتژیک افغانستان، منطقه و جهان در این صفحه میباشند، میتوانند از طریق این ایمیل با ما در تماس شوند: opinions@aiss.af
این مقاله بازتاب دهندۀ دیدگاههای رسمی انستیتوت نمیباشد.