آپارتاید جنسیتی طالبان: همبستگی جهانی، مسئولیت بریتانیا
سخنرانی دکتر داوود مرادیان، رئیس انستیتو ت مطالعات استراتژیک افغانستان در مجلس اعیان انگلستان، ۲۷ فبریۀ ۲۰۲۳


گلچین‌ها

چگونه زنان می‌توانند امروز در افغانستان به آموزش و کار دسترسی داشته باشند؟

آپارتاید جنسیتی طالبان: همبستگی جهانی، مسئولیت بریتانیا

 

سخنرانی دکتر داوود مرادیان، رئیس انستیتو ت مطالعات استراتژیک افغانستان در مجلس اعیان انگلستان، ۲۷ فبریۀ ۲۰۲۳

 

بارونس هاجسون، خانم صدیقی، خانم‌ها و آقایان!

مفتخر م که فرصت صحبت درباره موضوع مهم تحصیل زنان در افغانستان را در مکانی پیدا کرده‌ام که نه تنها زیبایی و ظرافت معماری و تشریفات سنتیش شهرۀ خاص و عام است، بلکه خانه کهنترین پارلمان جهان و دموکراسی پارلمانی  است.

برگزاری برنامه امروز جای قدر دانی ویژه دارد چونکه  متأسفانه افغانستان در حال فراموش شدن از حوزۀ اولویت‌های دولت‌ها است،  دولت‌ها امروز با بحران‌هایی مانند اوکراین و یا بحران‌های داخلی دست‌ و پنجه نرم می‌کنند. اما، کاهش علاقه و نگاه جهانیان به موضوع افغانستان واقعیت‌های هولناک این کشور را تغییر نمی‌دهد؛ باید بگویم افغانستان امروز کشوری است که صاحب‌نظری از آن با نام «جهنم» یاد کرده است. زنان این کشور بار سنگین بحران‌های جاری در حال گسترش انسانی، امنیتی، سیاسی و نهادی را حمل می‌کنند و بیشترین آسیب را از آن دیده‌اند.

وضعیت زنان در افغانستان در رژیم دهشت و ظلم و ستم طالبان از زوایا و جنبه‌های مختلفی مانند حق دسترسی به تحصیل شرح داده شده است.اما این خطر وجود دارد که تمرکز بر بخشی بخصوص، توجه را از کل سیستم منحرف کند و منجر به توصیه های جزئی نسبت به چالش اصلی  شود.

 

خانم‌ها و آقایان!

مشکلات گوناگون امروز  افغانستان مؤلفه های جداییناپذیر ایدئولوژی سیاسی- نظامی است که عوامل تقویت کننده داخلی و خارجی از آن حمایت و برای بقایش تلاش میکنند. طالبانیزم در کنار ایدئولوژی های سیاسی تمامیت خواه و تغییر دهنده دیگر، یک ایدئولوژی سیاسی سامانمند است.

آپارتاید جنسیتی ستون اصلی ایدئولوژی فاشیسم اسلامی طالبان است. ما در افغانستان با تبعیض جنسیتی موردی، واکنشی، ارتجاعی و آنی مواجه نیستیم، بلکه شاهد تبعیض جنسیتی گسترده، چند وجحی و سازمان یافته هستیم. همان طور که حذف فیزیکی و سیاسی یهودیان در مرکز هویت ایدئولوژیک و هدف اصلی نازیسم  بود، ستون اصلی ایدئولوژی فاشیسم اسلامی طالبان، حذف سیاسی زنان از جامعه  و نادیده گرفتن نقش و هویت آنها به عنوان انسانهای برابر با مردان است.

مقامات و رهبران سیاسی به شمول آقای جوسپ بورل، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا و یا سازمان عفو بین الملل بیش از پیش به طالبان به عنوان نخستین نظام آپارتاید جنسیتی جهان اشاره کرده‌اند. باور دارم نامیدن و  نشان دادن طالبان به عنوان یک نظام آپارتاید جنسیتی تلاش‌های آکادمیک، سیاسی و دادخواهی  را منسجم میکند و میتواند منجر به تلاش جمعی موثر برای شناسایی و حل بحران چندگانۀ افغانستان مانند حق تحصیل دختران باشد.

ایدئولوژی فاشیسم اسلامی طالبان و آپارتاید جنسیتی‌شان در خلأ یا کوهستان‌ها و روستاهای افغانستان شکل نگرفته است، بلکه ریشه‌ها و عوامل مذهبی، تاریخی، سیاسی و جئوپولیتیک دارد. بخشی از سخنان من به «مسئولیت بریتانیا» میپردازد. دوست دارم فراتر از روایت و تصور عمومی  حرف بزنم و این سؤال را مطرح کنم که آیا انتخاب‌های سیاسی انگلستان نقشی در بازگرداندن   طالبان به قدرت داشته است؟

با اینکه طبقه سیاسی از هم گسیخته و فاسد افغانستان و رئیس جمهور خود رأی آمریکا، آقای ترامپ، مقصران اصلی بحران فعلی هستند، میتوان چراغ را بر سوی دیگر بازیگران و عوامل  زمینهساز بازگشت طالبان به قدرت را تا باند که شاید نقشی بیشتر و تاثیرگذار تر داشتند.

مبارزۀ افغانستان برای استقلال، دولتی بر مبنای قانون اساسی، آزادی زنان تقریباً صد ساله است. در کشور ما سه مرتبه سعی شده است که جمهوری مدرن مبتنی بر قانون اساسی و سکولار تأسیس شود: مدرنیزه کردن افغانستان از سوی شاه امان‌الله در سال‌های ۱۹۲۹-۱۹۱۹ در سال‌های ۱۹۹۱-۱۹۷۸ از سوی دولت چپ‌گرای افغانستان و در سال‌های ۲۰۲۱-۲۰۰۱ دموکراسی نیم بند مورد پشتیبانی جامعه جهانی بویژه دولتهای غربی.

متأسفانه نیروهای تقریباً همسان تلاش‌های هر سه دوره را بی‌ثمر کردند و به بن‌بست رساندند: اسلام‌گرایان و هم‌پیمانان غربی/ خارجی‌شان. از آنجایی که زمان مجال کاوش عمیق این موضوع بحث‌برانگیز را نمی‌دهد، اجازه دهید بر موضوع ویژۀ صلح و آشتی با طالبان بپردازم. می‌توان قاعدۀ اخلاقی رعایت «حق نشر» مالکیت معنوی/ فکری را بر عرصۀ سیاست تعمیم داد. در اینصورت، حق ابتکار صلح با طالبان را باید به دولت بریتانیا داد که از سال ۲۰۰۵ بدین سو شروع به حمایت بی‌وقفه از ایده صلح با این گروه کرد.

چند هفته قبل،آقای هوگو شورتر در جایگاه کاردار بریتانیا در آخرین توییت خود یک بار دیگر ادامۀ تعامل با طالبان را بهترین راهکاردانست. باید به وی به خاطر ثبات رأیش تبریک گفت. بازگشت طالبان به قدرت نتیجۀ مستقیم سیاست تعامل با آنها بود که در توافق فبریۀ سال ۲۰۲۰ طالبان با ایالات متحده به نتیحه  رسید. همانطور که حق نشر هم امتیاز و هم مسولیت را به آفریننده آن پیشکش می کند، تصمیم گیران سیاسی نیز باید در برابر گزینشهای سیاسی خود پاسخگو و مسوول شناخته شوند.

 

خانم‌ها و آقایان!

مهمترین موضوع در بحران چندگانۀ افغانستان، چهارچوب تعامل با طالبان است. چهار روش کلی و متناقض در این باره وجود دارد: تعامل سازنده، تعامل انتقادی، بازداری و یا براندازی طالبان

تعامل سازنده، دیدگاه غالب مقامات ایالات متحده، بریتانیا، پاکستان، قطر و ناروی است. این دیدگاه مبتنی بر امید بر به اصطلاح صداهای اصلاح‌طلب درون طالبان است که سرانجام می‌توانند بر افراطی‌ها این گروه مسلط شوند.

تعامل انتقادی، موضع اتحادیۀ اروپا و برخی جریان‌های درون ایالات متحده است که باور دارند اقدامات قهرآمیز می‌تواند طالبان را وادار به تغییر کند. طرفداران روش بازداری، افغانستان را مهرۀ سوخته‌ای می‌دانند که افغان‌ها و منطقه مسئول آنند. دیدگاه آخر و البته کمتر شنیده و دیده شده متعلق به کسانی است که به ناکارآمدی اساسی طالبان و پاسخگو بودن آنها در وضعیت فعلی باور دارند ؛ نمونه  جمهوری اسلامی ایران و  دیگر رژیم های تمامیت خواه سابق نیز نشان از بی نتیجه بودن امید به اصلاح رژیم های تمامیت خواه است.

جامعه بریتانیا تاریخی پربار از مقابله با نژاد پرستی، تبعیض و رژیم های فاشیست دارد. مجلس بریتانیا، جامعه مدنی، جوامع آکادمیک، کلیسا ها و رسانه ها تلاشهای جهانی بریتانیا را در جهت تصویب قانون‌ ضد برده داری، حق رأی زنان، مبارزه با نازیسم، پایان دادن بر رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و مقابله با تهاجم روسیه به اوکراین سوق دادند. باور دارم مجلس بریتانیا و نهادهای  هم‌فکر آن می‌توانند توان و تعهد خود را برای  کمک به مردم افغانستان و پایان دادن بر نخستین رژیم تبعیض جنسیتی در افغانستان بسیج کنند.

 

از توجه‌تان سپاسگزارم.