ایران، القاعده و طالبان؛ نزدیکی بنیادگراهای شیعه و سنی، راهبردی یا مصلحتی؟


Main Feature

نویسنده: رحمت‌الله نبیل

رحمت‌الله نبیل، رئیس پیشین اداره امنیت ملی افغانستان (۲۰۱۰ - ۲۰۱۵) در این مطلب رابطه جمهوری اسلامی ایران، طالبان و شبکه القاعده را بررسی کرده است.

تعیین دو تن از افسران برجسته و با تجربه سپاه پاسداران با پیشینه روابط عمیق با طالبان به عنوان سفیر و معاون سفیر در افغانستان و تحویل دادن سفارت افغانستان در تهران به طالبان، عده‌ای از شهروندان و بعضی از سیاستمدران افغانستان را که جمهوری اسلامی ایران را در جاذبه های احساسات و عواطف فرهنگی، زبانی و مذهبی به اصطلاح «یار غار» می‌پنداشتند و این نزدیکی قریب به شیفتگی را با نقش و همکاری‌های ایران در زمان جهاد و مقاومت گره می‌زدند، متعجب، سرخورده و برآشفته کرده است. کنش‌ها و واکنش‌های ملت‌ها باید بر محور منافع‌شان در قید زمانی شکل بگیرد، نه بر مبنای دوستی‌ها و دشمنی‌های عاطفی و احساسی.

با درنظر داشت وضعیت کنونی منطقه و موضع‌گیری‌های جناح های درگیر، می‌توان گفت که نزدیکی دو رژیم استبدادی ـ مذهبی، با وجود داشتن دو قرائت و روایت دینی متفاوت، باید بر محور منافع و ناگزیری‌های همچون مثلث نفرت از آمریکا، داعش (شاخه خراسان) به عنوان دشمن مشترک، حیاط خلوت بدیل یا اتکای بدیل، دور زدن تحریم ها و حق‌آبه رودخانه هیرمند صورت گرفته باشد.

قبل از این که به تحلیل این پنج محور بپردازیم، برای نتیجه‌گیری بهتر از عوامل و جاذبه‌های این نزدیکی لازم است تا به طور فشرده چشم اندازی داشته باشیم به پیشینه روابط جمهوری اسلامی ایران، القاعده و طالبان طی دو دهه اخیر و به تحلیل وضعیت و چالش ها در بستر زمانی فعلی بپردازیم.

 

پیشینه روابط طی بیست سال اخیر

بعد از کشته شدن چند دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی در سال ۱۹۹۸ در شهر مزار شریف و بروز تنش بین طالبان و ایران، ملا عمر، رهبر این گروه با فرستادن پیامی طالبان و ایران را مسلمان و برادر و امریکا را دشمن مشترک خواند. این پیام نه تنها کمکی به بهبود رابطه طالبان و ایران نکرد بلکه عملا جمهوری اسلامی ایران را واداشت تا در تجهیز، انسجام و تمویل جبهه ضد طالبان نقش اساسی ایفا کند.

بعد از حادثه یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ و فروپاشی رژیم طالبان در نتیجه حمله آمریکا و متحدین این کشور به افغانستان، بیشتر طالبان از ولایات غربی و جنوب غربی افغانستان دوباره به اردوگاه‌های مهاجرین مقیم ایران رفتند و به خانواده‌های خود پیوستند. بنابر گزارش ها با استفاده از این پوشش بعضی از سران و اعضای القاعده نیز به ایران فرار کردند. سپس عده‌ای از آنها توسط ایران زندانی شدند و یا تحت نظارت قرار گرفتند.

در اوایل، جمهوری اسلامی ایران با وجود اختلافات با آمریکا، در قبال قضایای افغانستان نقش سازنده داشت و از تعیین بعضی از متحدان این کشور در مقام های کلیدی کابینه موقت جمهوری اسلامی افغانستان احساس راحتی کرد. ایران همزمان به یکی از پایگاه های امن برای بعضی از اعضای طالبان و القاعده و خانواده های این دو گروه تبدیل شد.

ایران همزمان با گسترش فعالیت‌های نظامی طالبان در ولایات همجوار با این کشور، به طالبان اجازه داد تا در وهله اول برای جلب و جذب جنگجویان از میان مهاجرین افغان دفاتر غیررسمی در زاهدان و مشهد باز کند و این فرصت بدست آمده را به عنوان فرصت تاکتیکی برای ایجاد مزاحمت به نیروهای ائتلاف بین‌المللی در حیاط خلوت امنیتی‌اش در داخل خاک افغانستان استفاده کند و حتی در بسا موارد جهت تسهیل حملات طالبان به تاسیسات نظامی همچون میدان نظامی شیندند و پروژه های عمرانی مثل سد سلما در هرات، سد بخش‌آباد در فراه و سد کمال خان در نیمروز و بعضی موارد دیگر کمک تسلیحاتی کند.

در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ روابط جمهوری اسلامی ایران و طالبان وارد مرحله جدیدی گردید. هیاتی از طالبان به ریاست سید طیب آغا، مسئول سیاسی این گروه در سفری به تهران خواستار گشایش دفتری برای طالبان در تهران شد.

در همین سال، معضل خشونت‌های مسلحانه چندین ساله بین اقوام «طوری و بنگش» که پیرو مذهب شیعه هستند با طالبان و دیگر اقوام سنی مذهب در منطقه «کرم» و منطقه «پاره‌چنار» پاکستان با وساطت سازمان اطلاعاتی این کشور، آی اس آی، و سپاه پاسداران ایران از طریق قونسلگری این کشور در پیشاور حل شد و در پی آن کوتاه ترین راه عبور و مرور و تدارکات بین دو منطقه در پاکستان، وزیرستان و کرم اجنسی و چهار ولایت در افغانستان پکتیا، خوست، لوگر و ننگرهار باز شد. با باز شدن این مسیر کوتاه و استراتژیک، طالبان و «شبکه حقانی» موفق شدند در این ولایات و همچنین کابل و میدان وردک حملات شان را علیه نیروهای ائتلاف و نیروهای امنیتی افغانستان افزایش بدهند.

این سالها اوج تنش بین آمریکا و ایران بود. حمایت‌های سپاه قدس از طالبان از حالت مخفی شکل آشکار را به خود گرفت. با آنکه حکومت وقت افغانستان تلاش می‌کرد تا توازن در سیاست خارجی‌اش را بین ایران منحیث همسایه و آمریکا منحیث متحد راهبردی حفظ کند، اما ایران هیچوقت به این موضعگیری افغانستان توجه نکرد. ریاست عمومی امنیت ملی آن وقت چند بار اسناد انکارناپذیر و مستند از تجهیز و تمویل طالبان و دیگر فعالیتها و مداخلات خصمانه سپاه قدس ایران را به شورای امنیت ملی وقت افغانستان و ریاست جمهوری این کشور ارایه کرد. اما سیاست دولت افغانستان در آن زمان این بود که نباید با دو همسایه همزمان در تنش باشیم و ترجیح داده می‌شد موضوع مداخلات ایران رسانه‌ای نشود و از مجراهای دیپلماتیک حل و فصل شود. جمهوری اسلامی ایران اما بدلیل اختلافات با امریکا تلاشهای جمهوری اسلامی افغانستان را نادیده می‌گرفت. حتی باری برخلاف عرف معمول دیپلماتیک، محمود احمدی‌نژاد (رئیس جمهور وقت ایران) با لحن هشدارآمیز به حامد کرزی رئیس جمهور وقت گفته بود «همشهریانتان که در اطراف پایگاه‌های نظامی آمریکا زندگی می‌کنند جهت مصئون ماندن از حملات احتمالی ایران به این پایگاه‌ها، باید خانه‌هایشان را ترک کنند.»

براساس اطلاعات، زمینه برقراری اولین تماس‌ها و ارتباط بین بعضی از سران طالبان و مسکو هم با وساطت جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت و در نتیجه پبام‌های حسن‌نیت بین ملا اختر محمد منصور، رهبر آن وقت طالبان، و روسیه تبادل شد.

همزمان بر پایه اطلاعات دریافتی در آن زمان، سپاه قدس برای تمویل (کمک مالی) طالبان «دهلیز مصئونی را برای قاچاق مواد مخدر (هروئین) در مرزهای ایران و افغانستان ایجاد کرد» که بر مبنای همان اطلاعات این سپاه از این طریق و منابع مالی مرتبط با آن، برای تمویل جنگهای نیابتی در منطقه و بعدا برای تشکیل گروه فاطمیون استفاده کرد. سهم دادن بعضی از سران طالبان در تجارت صادرات تیل (نفت) افغانستان از دیگر روشهای بود که جمهوری اسلامی ایران برای تمویل طالبان از آن استفاده می‌کرد.

بعد از کشته‌شدن اسامه بن لادن در پاکستان در سال ۲۰۱۱ و انتصاب ایمن الظواهری به رهبری القاعده که «طرفدار» وحدت میان شیعه و سنی در مقابل دشمن مشترک بود، روابط القاعده و سپاه قدس رونق گرفت. با اوج گرفتن فعالیت‌های داعش در سوریه و عراق و تقابل جبهة النصره/القاعده با داعش در سوریه در سال ۲۰۱۴، رفت و آمد اعضای القاعده بین سوریه و وزیرستان در پاکستان از طریق ایران افزایش یافت. براساس گزارش‌های منتشر شده، در سال ۲۰۱۵ پنج تن از اعضای کلیدی القاعده در برابر رهایی احمد نیکبخت، دیپلمات ایرانی، از بند رها شدند. سه تن از آنان به سوریه رفتند. سیف العدل و ابو محمد المصری اما در ایران ماندند. المصری در سال ۲۰۲۰ در تهران به قتل رسید.

پس از امضای قرار داد امنیتی بین افغانستان و آمریکا و اوج گرفتن فعالیت‌های داعش در سوریه و عراق و ظهور شاخه خراسان داعش در منطقه از جمله در افغانستان به رهبری عبدالروف خادم در ولایت هلمند در سال ۲۰۱۵، نزدیکی و همکاری ایران با طالبان وارد مرحله تازه شد و مراودات عمیق‌تر گردید. در سال ۲۰۱۵، رهبر آن وقت طالبان، ملا اختر محمد منصور به تهران سفر کرد. رفت و آمد اعضای طالبان به ایران به مرور زمان بیشتر شد و فعالیت دفاتر طالبان در تهران، مشهد و زاهدان گسترش یافت. براساس اطلاعات، ملاقات‌های طالبان با نماینده های استخبارات روسیه در تهران به یک روند معمول تبدیل گردید. این گسترش روابط و بلند پروازی های اختر منصور به مزاج ظاهرا پاکستان سازگار نبود. سرانجام اختر منصور پس از عبور از مرز ایران به پاکستان در سال ۲۰۱۶، براساس اطلاعات آی اس آی پاکستان، در حمله امریکا در بلوچستان پاکستان کشته شد. اما کشته شدن او هیچ آسیب جدی به روابط طالبان و جمهوری اسلامی نزد.

با آغاز مذاکرات بین آمریکا و طالبان در دوحه قطر که مشروط به قطع روابط طالبان و القاعده بود، روند انتقال اعضای القاعده از وزیرستان در پاکستان به ایران و یا هم از طریق ایران به سوریه توسط یحیی حقانی یکی از سران شبکه حقانی و مسول کمیسیون هماهنگی ترورستان خارجی در شبکه حقانی با هویت پاکستانی و نام مستعار، ساجد ولد میرسعید خان، تسریع گردید. این روند تا امضای توافقنامه دوحه ادامه داشت تا اینکه طالبان در ماه اگست سال ۲۰۲۱ یکبار دیگر به قدرت رسیدند.

 

ناگزیری‌های فعلی نزدیکی جمهوری اسلامی ایران، القاعده و طالبان؛ مثلث نفرت از ایالات متحده امریکا

بعد از خروج نیروهای ناتو و آمریکا از افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت، اکثر تحلیلگران و حتی دیپلمات ها و نظامیان سابق آمریکا بعد از شکست در عراق، شکست ناتو در افغانستان را «شکست مفتضحانه» آمریکا و متحدانش در افغانستان عنوان کردند. بدون تردید کشور های پاکستان، روسیه، چین و ایران به علاوه طالبان و القاعده خود را شریک این پیروزی می‌دانند. اما با گذشت زمان، طالبان با پشت پا زدن به اکثر تعهداتی که به کشورهای منطقه و فرامنطقه‌ای در جریان مذاکرات دوحه داده بودند، خوشبینی و امید کشورها به یاس، بیم و تردید در حلقات استخباراتی کشورهای منطقه و آمریکا تبدیل شد. اکثر کشورهای ذیدخل در قضایای افغانستان با روش ها و گزینه‌های مختلف دست بکار شدند و برای مقابله با تهدیدات احتمالی از افغانستان منحیث حیاط خلوت منافع امنیتی‌شان آستین بالا زدند.

آمریکا از مدت‌ها قبل ایران را به حمایت از گروه های نیابتی مخالف آمریکا و متحدین آن در منطقه از جمله در افغانستان متهم کرده بود. آمریکا کشته شدن ملا اختر محمد منصور بعد از عبور از خاک ایران به پاکستان، کشته شدن قاسم سلیمانی در بغداد و عبدالله احمد عبدالله، معروف به ابو محمد المصری، فرد شماره دوم القاعده، در خاک ایران را ثبوتی بر ادعاهای خود در این رابطه می‌داند.

اما در این اواخر، آمریکا و متحدانش لیستی از تحرکات تهدیدآمیز جمهوری اسلامی ایران تهیه کرده‌اند. مثل حمایت جمهوری اسلامی ایران از روسیه در جنگ با اوکراین، ادعای حضور رهبری جدید القاعده در ایران (البته این موضوع سری نبود و سالها قبل تحلیل‌های استخباراتی دال بر این بود که بعد از مرگ ایمن الظواهری سیف العدل رهبری القاعده را برعهده خواهد گرفت)، احتمال غنی‌سازی اورانیوم با خلوص ۸۴ درصد توسط ایران (که در حال حاضر به علاوه چند ابهام دیگر، محور تنش و گفتگو بین ایران و آژانس بین‌‌المللی اتمی است)، «نزدیکی» جمهوری اسلامی ایران با رهبری تندرو طالبان در قندهار، دخالت بالقوه القاعده و ایران در تصامیم تندروانه رهبری طالبان و منزوی ساختن طالبان کابل‌نشین که در مذاکرات دوحه دخیل بودند و خواهان بهبود روابط با جامعه جهانی و آمریکا هستند و حتی در پیدا کردن و کشتن ایمن الظواهری همکاری کردند.

اما اینکه آمریکا این تحرکات ایران را به عنوان تهدید بالقوه برای استفاده فشار حداکثری باز دارنده در محاسبات امنیت ملی خود نگه خواهد داشت و یا اینکه آن را در زمره تهدیدات بالفعل پنداشته و بار دیگر اظهارات جورج دبلیو بوش را در مورد «محور شرارت» ایران تازه خواهد کرد، گذر زمان و تحولات در منطقه ثابت خواهد کرد.

 

چالش‌ها و ظرفیت‌های مثلث «ایران، طالبان و القاعده»

با درنظر داشت ضرب‌المثل معروف «دشمن دشمن من، دوست من است» می‌توان گفت که این سه ضلع نامتجانس بدلیل چالش‌ها، وابستگی‌ها، منافع متقابل و داشتن ظرفیت‌های مکمِل یکدیگر به رویکرد تشکیل مثلث دوستی علیه آمریکا بنابر عوامل ذیل متوسل شده‌اند.

جمهوری اسلامی ایران با چالش‌های متعددی روبروست از جمله آنها اعتراضات سرتاسری «زن، زندگی، آزادی» در داخل و بیرون از ایران که تهران آن را به عنوان تهدیدی برای تغییر رژیم می‌پندارد؛ انتخاب مجدد بنیامین نتانیاهو به عنوان نخست‌وزیر اسراییل که یکی از مخالفان سرسخت دستیابی ایران به سلاح هسته ای است؛ فعالیت‌های شاخه خراسان داعش در افغانستان؛ تحریم‌های کمرشکن که اقتصاد ایران را به لبه پرتگاه برده؛ عدم تمایل متحدین سنتی ایران مثل روسیه و چین در رویارویی مستقیم با آمریکا درقبال ایران؛ خشکسالی؛ کم آبی؛ حضور فعال گروه‌های مسلح مثل جندالله، حرکت انصار، جیش العدل، انصارالفرقان و سپاه صحابه در مناطق آسیب‌پذیر سیستان و بلوچستان و فعالیت جنبش‌های آزادی‌خواهی بلوچ‌های پاکستان.

از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران به معادن افغانستان از جمله معدن اورانیوم در »ولسوالی خانشین» هلمند به عنوان یک فرصت طلایی می‌بیند. دور زدن تحریم‌ها، بازگشایی شعبه‌های بانک‌های سپاه در افغانستان، مبارزه با تهدید داعش و تهدید دیگر گروه های تروریستی، استفاده از افغانستان به عنوان حیاط خلوت در صورت تغییر رژیم در ایران و افزایش فشار‌های داخلی و بین‌المللی، تغییر و افزایش در حقابه هیرمند (هلمند) از دیگر مواردی است که جمهوری اسلامی ایران در افغانستان زیر سلطه طالبان به آن چشم دوخته است.

اما همزمان ایران میزبان مخالفان طالبان از جمله بعضی از فرماندهان جهادی، نیروهای سابق امنیتی افغانستان که آموزش دیده ناتو اند، لشکر منظم و جنگدیده فاطمیون و بعضی از سران ناراضی طالبان و القاعده است که می‌تواند از آنها به عنوان ابزار فشار استفاده کند.

القاعده موفقیت طالبان را موفقیت استراتژیک خود می‌داند. با به قدرت رسیدن طالبان، انگیزه القاعده و متحدین جهانی‌اش برای جهاد علیه امریکا بیشتر شده است. این گروه حالا جغرافیای وسیع و صعب‌العبور را در اختیار دارد و به پیشرفته‌ترین سلاح‌های بجا مانده از ناتو در افغانستان مجهز است و به منابع سرشار مالی از عواید استخراج معادن، مواد مخدر و ارزهای دیجیتلی دسترسی دارد. براساس اطلاعات، بعد از کشته شدن ایمن الظواهری در کابل و ظن همکاری طالبان کابل نشین در افشای محل بودوباش الظواهری و افزایش تمایل این گروه از طالبان برای تعامل با امریکا، نقش القاعده را در تصمیم گیری های تندروانه حلقه قندهار طالبان و منزوی کردن طالبان کابل نشین نقش عمده ایفا کرده است. چنانچه عده‌ای از رهبران طالبان در کابل علنی مرجع و چگونگی صدور بعضی از فرامین رهبری طالبان در قندهار را مشکوک خواندند. در سال های ۱۹۹۸ الی ۲۰۰۱ در دوران حاکمیت اول طالبان، القاعده از عین ترفند با طالبان آشتی ناپذیر با غرب استفاده کرد تا روابط ملاعمر و القاعده تحکیم شود.

با وجود این همه فرصت‌ها و امکانات، القاعده نیاز دارد تا بعد از سالها انزوا، ساحه مانوردهی خود را بین افغانستان، وزیرستان، ایران و سوریه و از آن طریق با گروه‌ها و دیگر زیر مجموعه‌های القاعده توسعه دهد تا با افزایش سربازگیری از میان اسلام‌گرایان تندرو و تامین مکان مصئون برای رهبری خود، بتواند به امریکا و متحدان آن چالش‌های امنیتی ایجاد کند.

طالبان از معامله و همکاری پاکستان با آمریکا و ائتلاف جهانی و مشارکت در جنگ با تروریسم و براندازی حکومت دوره اول شان خاطره تلخ دارند. عوامل بسیاری باعث ایجاد بی‌اعتمادی در رابطه طالبان و پاکستان شده است. از جمله، قتل و زندانی کردن بعضی از سران طالبان در پاکستان، برخورد دوگانه با طالبان و ترجیح دادن بعضی از حلقات این گروه از سوی پاکستان، فشار پاکستان بر طالبان جهت مهار و تحویل‌دهی طالبان پاکستانی (تی تی پی) ، احتمال پیوستن تی تی پی به داعش در صورت افزایش فشارها و اقدام علیه آنها، فراهم کردن پایگاه نظامی به آمریکا برای انجام حملات پهپادی در افغانستان، محدود شدن پناهگاه های امن طالبان در وزیرستان در پی ظهور جنبش «تحفظ پشتون» و دیگر حرکت‌ها. از سوی دیگر به رسمیت شناخته نشدن رژیم طالبان و عدم همخوانی توقعات کشورهای همسایه و جامعه جهانی با تفکر «جهادی طالبانی» از دیگر مشکل‌هاست. طالبان درباره پیامدهای تقابل جهان با تصامیم سختگیرانه‌شان آگاه هستند. طالبان برای مقابله با افزایش فشارهای حداکثری، اعمال تحریم‌ها و حتی حملات احتمالی آمریکا برای براندازی امارت طالبان (به ویژه بعد از انتخابات ۲۰۲۴ و احتمال تغییر در سیاست های امریکا در قبال حمایت و تقویت نیروهای مخالف طالبان) نا گزیر هستند درصدد گزینه‌های بدیل و حیاط خلوت بدیل باشند.

 

نتیجه گیری:

آنچه که تجارب نشان داده است، ائتلاف ایدیولوژی های متفاوت دیر پا نبوده و به دلیل غیرمتجانس بودن و آسیب پذیری‌های این مثلث می‌توان گفت که اتحاد این سه «دشمنِ دشمن» از سیاست «چماق و هویج» در کوتاه مدت در مقابل همدیگر استفاده خواهند کرد ولی بعید است که به مثلث راهبردی تبدیل شوند.