ویبنار: جنگ جهانی علیه تروریسم و عصر «اول آمریکا» در دوران ترامپ: واگرایی یا همگرایی؟»
مسیر سیاست خارجی ایالات متحده از زمان حملات ۱۱ سپتامبر دستخوش تغییرات بنیادینی، بهویژه در واکنش به مساله تروریسم بوده است . در ابتدا، جنگ جهانی علیه تروریسم محور اصلی استراتژی آمریکا بود، اما با دگرگونی واقعیتهای جهانی، بهویژه پس از سال ۲۰۱۱، مبارزه با تروریسم به حاشیه رانده شد و اولویتهای ژئوپلیتیکیِ گستردهتر جای آن را گرفت. این گزارش، وبینار اخیر انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان را که به بررسی پیامدهای این تحولات پرداخت، مرور میکند. در این برنامه، کارشناسان رابطه میان جنگ جهانی علیه تروریسم و دکترین «اول آمریکا»، عملکرد ایالات متحده در مقابله با تروریسم، و نتایج منطقهای ناشی از این تغییرات را به بررسی گرفتند.
به تاریخ ۷ قوس/آذر ۱۴۰۳، انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان وبیناری را با عنوان «جنگ جهانی علیه تروریسم و عصر «اول آمریکا» در دوران ترامپ: واگرایی یا همگرایی؟» برگزار کرد. این وبینار میزبان چهار سخنران بود: سفیر آصف درانی، دیپلمات کهنهکار و کارشناس منطقهای؛ حسین عبدالحسین، پژوهشگر مؤسسه دفاع از دموکراسیها؛ آدم وینشتاین، معاون برنامه خاورمیانه در انستیتوت کوئینسی؛ و صادق امینی، کارشناس دیپلماسی عمومی و امنیت بینالمللی. سخنرانان دیدگاههای متفاوتی را درباره استراتژیهای ضدتروریسم ایالات متحده، مسایل منطقهای و چالشهای کلان سیاست خارجی این کشور تحلیل کردند.
بحثها بر تغییر تدریجی سیاست خارجی ایالات متحده، از تمرکز بر مبارزه با تروریسم به سوی اهداف گستردهتر بینالمللی، متمرکز بود. جنگ جهانی علیه تروریسم که سیاستهای آمریکا در ۲۰۰۰ را شکل داده بود، از دوران اوباما و با اعلام «محور به آسیا» در سال ۲۰۱۱، از اولویت خارج شد. این روند در دوران ترامپ سرعت بیشتری گرفت؛ ایالات متحده حضور نظامی جهانی خود را کاهش داد و تمرکز خود را بر مسایل داخلی معطوف کرد. توافق دوحه در سال ۲۰۲۰ نیز به خروج آمریکا از افغانستان انجامید و تغییری اساسی در اولویتهای ضدتروریسم این کشور رقم زد.
سفیر درانی خروج نیروهای آمریکایی را عملا پایان جنگ جهانی علیه تروریسم توصیف کرد، حتی اگر مبارزه با تروریسم همچنان بخشی از گفتمان رسمی ایالات متحده باقی مانده باشد. او تاکید کرد که ثبات منطقهای، که زمانی یکی از اهداف اصلی سیاست خارجی آمریکا بود، اکنون تا حد زیادی به کشورهای همسایه واگذار شده؛ به همین دلیل، ایالات متحده تصمیم گرفته دخالت محدودی در آینده افغانستان داشته باشد.
کارشناسان درباره توانایی ایالات متحده در مقابله با افراطگرایی از طریق سیاست خارجی و اقدامات نظامی اختلاف نظر داشتند. آدم وینشتاین بر این باور بود که ایالات متحده میتواند تهدیدها را مدیریت کند، اما در ریشهکن کردن افراطگرایی ناکام خواهد بود. او اشاره کرد که افراطگرایی غالباً ریشه در مشکلات داخلی دارد و مداخلات خارجی - مثل مداخله در افغانستان - معمولا این مسایل را تشدید میکند. وینشتاین به افزایش مشارکت نظامی در دوران اوباما در افغانستان بهعنوان یک «استراتژی نادرست» اشاره کرد که نتوانست ریشههای اصلی افراطگرایی را هدف قرار دهد.
حسین عبدالحسین نیز نگرانیهای مشابهی را مطرح کرد و گفت مداخلات گسترده آمریکا بارها شکست خورده است. او تاکید کرد که ایدئولوژیهای افراطی اغلب در دولتهای شکننده رشد میکنند و توسط قدرتهای منطقهای برای پیشبرد اهدافشان مورد استفاده قرار میگیرند. او بر ضرورت تقویت دولتهای محلی، بهجای تمرکز صرف بر عملیاتهای ضدتروریسم که با واقعیتهای محلی بیگانهاند، تاکید کرد.
در این برنامه همچنان به نقش قدرتهای منطقهای در تلاشهای ضدتروریسم آمریکا پرداخته شد. درانی و امینی هر دو بر ضرورت اتخاذ رویکردی جامعتر برای تثبیت منطقه توافق داشتند. درانی تعامل آمریکا با طالبان را، هرچند بحثبرانگیز، گامی ضروری برای حفظ ثبات منطقهای دانست. او خواستار همکاری جامعه جهانی برای حل اختلافات داخلی افغانستان شد، که در غیر این صورت، این کشور بار دیگر به پناهگاه امنی برای تروریسم تبدیل خواهد شد.
در مقابل، امینی نسبت به تعامل با طالبان انتقاد داشت و آن را مشروعیتبخشی به یک رژیم سرکوبگر دانست. او به روابط طالبان با قدرتهای خصم مانند ایران و پاکستان اشاره کرد و هشدار داد که ادامه تعامل آمریکا با طالبان، اعتبار سیاستهای ضدتروریسم این کشور را تضعیف خواهد کرد. عبدالحسین نیز افزود که خروج آمریکا خلایی ایجاد کرده که زمینه را برای گسترش نفوذ کشورهایی چون چین و ایران را در افغانستان فراهم ساخته است. او هشدار داد که این تغییرات میتواند به منافع آمریکا آسیب برساند و چالشهای امنیتی جدیدی را در منطقه ایجاد کند.
در بحث آینده سیاست ضدتروریسم آمریکا، دیدگاهها متفاوت بود. آدم وینشتاین خواستار رویکردی محدود در تعامل با طالبان شد و پیشنهاد کرد که آمریکا وضعیت را تحت نظر داشته و اهرمهایی برای سناریوهای آینده حفظ کند. او با ذهنیت «همه یا هیچ»، که سیاستهای گذشته آمریکا را شکل داده، مخالفت کرد و خواستار انعطافپذیری بیشتر شد.
در مقابل، امینی بر قطع کامل روابط با طالبان تاکید کرد و خواستار حمایت آمریکا از جنبشهای مقاومت افغانستان شد. او بر اهمیت تقویت نیروهای محلی که نماینده آرمانهای مردم باشند، تاکید کرد. در همین حال، عبدالحسین پیشنهاد کرد که آمریکا بهجای اعزام نیروهای گسترده، بیشتر بر اطلاعات و عملیاتهای هدفمند برای مدیریت تهدیدها تکیه کند. او بر اهمیت ایجاد توازنی عملی میان بازدارندگی و دیپلماسی تاکید کرد.
نکات کلیدی:
- تغییر اولویتها: از سال ۲۰۱۱، توجه آمریکا از تمرکز بر تروریسم به مسایل کلان جهانی، از جمله رقابت با چین و منطقه هند و اقیانوس آرام، معطوف شده است.
- محدودیت مداخلات: اقدامات نظامی بهتنهایی نتوانسته ریشههای افراطگرایی را هدف قرار دهد. اولویت باید تقویت دولتهای محلی باشد.
- چالشهای منطقهای: دخالت قدرتهایی چون پاکستان، ایران و چین بر پیچیدگی تلاشهای آمریکا در افغانستان افزوده است. مدیریت این دینامیکها برای رفع چالشهای منطقهای حیاتی است.
- استراتژیهای سنجیده: سیاستهای آینده باید از افراط در مداخله یا کنارهگیری پرهیز کنند و تعادلی میان همکاری محدود و حفظ ثبات برقرار سازند.
- اقدام پیشدستانه: امینی بر ضرورت حمایت از مقاومتهای داخلی پیش از گسترش بیثباتی تاکید کرد.
تحولات سیاست ضدتروریسم آمریکا، بازتابی از تغییر اولویتهای جهانی است. اما مقابله با افراطگرایی و تامین امنیت همچنان چالشی پیچیده باقی مانده است. استراتژیهای آینده باید ترکیبی هوشمندانه از ابزارهای نظامی، اطلاعاتی و دیپلماتیک را به کار بگیرند تا تهدیدهای فوری و عوامل بنیادین بیثباتی را مدیریت کرده و به رویکردی متعادلتر و کارآمدتر برای امنیت جهانی دست یابند.